جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۱ ق.ظ
دیدار در دشت بی آب
نیمه شب بود. پژواک صدای جغدها در فضا می پیچید. مرد در خواب عمیقی بود که صدایی او را به خودش آورد. انگار کسی اسم او را صدا می زد. علی بن مهزیار در رختخوابش پهلو به پهلو شد و با خودش فکر کرد که خواب می بیند. اما خواب نبود، کسی به او می گفت: اى پسر مهزیار، امسال به حج برو که امام خود را خواهى دید.