و از براى آن، چون سایر اجزاى نماز، مراتب و مقاماتى است حسب مقامات اهل عبادت و سلوک. و ما به طریق اجمال اشارهاى به آن مىکنیم:
اول، قرائت عامه است؛ که اصل آن، تجوید و تصحیح صورت است؛ و کمال آن، تفکر در معانى و مفاهیم عرفیه است.
دوم، قرائت خاصه است؛ و آن احضار حقایق لطایف کلام الهى است در قلب به قدر قوّت برهان یا کمال عرفان؛ و کمال آن، به وصول به بعض مراتب اسرار قرائت است.
سوم، قرائت اصحاب معرفت است؛ و آن ترجمان مشاهدات خویش است پس از معرفت به حقیقت کلام و کتاب الهى.
چهارم، قرائت اصحاب قلوب است؛ و آن ترجمان حالات قلبیه است پس از تحقق به بعض مراتب حقیقت قرآن.
پنجم، قرائت اصحاب ولایت است؛ و از براى آن به طریق اجمال سه مقام است: اول، مقام ترجمان تجلّیات فعلیه است بر قلب ولىّ؛ دوم، ترجمان تجلّیات اسمائیه است؛ و سوم، ترجمان تجلّیات ذاتیه. و در این سه مقام، قارىْ حمد و ثناى حقّ به لسان حقّ کند، زیرا که نمونه قرب نوافل از مقام تجلّیات افعالیه شروع شود: وَ اللَّه یَصیرُ لِسانَ الْعَبْد. پس، سالک حمد حقّ به لسان حقّ کند؛ چنانچه در قرب فرایض حقّ تعالى حمد خود به لسان عبد کند: وَ الْعَبْدُ یَصیرُ لِسانَ اللَّه : عَلِىٌ عَیْنُ اللَّه وَ یَدُ اللَّه و لِسانُ اللَّه تَعالى.
و از براى هر یک از این مقامات نیز مراتبى است که بیان تفصیلى آن به طول انجامد.
وصل:
پس، چون رفع حجاب بکردى و فتح ابواب نمودى، داخل حریم کبریا شو و پناه ببر از شرّ شیطان قاطع طریق إلى اللَّه به مقام مقدس اسم جامع اعظم، ربّ انسان کامل، و او را از سر صدقْ رجیم خوان اگر او را در رفع ید در تکبیرات به دور افکندى و خود او و مظاهر او را رجم کردى. و این رجم را از رجم در رمى جمرات در حج، اکمل دان، چه که اینجا رمى به پشت سر است و آنجا رمى به پیش رو؛ و آنجا به حجاره است و اینجا به اشاره؛ و حجاره توسل به اسباب است، و اشاره حکم به فناى آنها.
پس، چون ترک کونین و طرح نشئتین کردى، خود را مخاطب به خطاب الآْنَ وَصَلْتَ الَىَّ فَسَمِّ بِاسْمى دان ؛ و الّا خود را در سلک جنود شیطان و در شمار عبده اوثان شمار. و چون خطاب الهى را به گوش بصیرت شنیدى و اذن دخول در حضرت یافتى، بسم اللَّه گفته داخل شو. و اگر از روى اخلاص و حقیقت متذکر حقّ شدى و حقیقت اسم و مسمّى را به تعلیم عَلَّمَ الْاسماء دریافتى، مشمول خطاب ذَکَرَنی عَبْدی شوى؛ و الّا مطرود به یا کاذِبُ، أَ تُخادِعُنی گردى. پس ساکت شو و منتظر خطاب احْمَدَنى حقّ شو. پس، از روى خلوص قلب و صفاى باطنْ جمیع محامد را مقصور به حقّ کن، تا مشمول خطاب حَمَدَنى عَبْدى شوى؛ و الّا به یا مُنافِق خود را مخاطب دان. و اگر حقّ را به رحمت رحمانیه و رحیمیه از روى حقیقت خواندى، مفتخر به اثْنى عَلَىَّ عَبْدى شوى. و چون مالِکِ یَوْمِ الدّین گفتى، منتظر نداىِ مَجَّدَنى عَبْدى باش. و در ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین خود را به خطاب حضورى از غیب تعیّنات، بلکه حجاب اسما و صفات، خارج دان تا عبادت و ثنا به لسانِ ذاتِ مفتقر، براى ذات مستغنى واقع شود. و اگر از اهل خصوصى و به ترک خویشتن مخصوصى، از حجاب خودى خارج شو تا لایق هذا بَیْنى و بَیْنَ عَبْدى و لِعَبْدى ما سَئَل شوى. پس به لسان حقّ آنچه را حقّ براى تو قرار داده طلب کن؛ و تا آخر سوره که رسیدى، منتظر هذا هُوَ الَّذى لِعَبْدى باش.
کلام بعض اهل معرفت
و بعض اهل معرفت گویند: چنانچه حمد تقسیم شده بین بنده و حقّ- چنانچه در حدیث نبوى است- پس، از اول سوره تا ایاک نعبد از حقّ است و ایاک نعبد و ایاک نستعین مشترک بین حقّ و عبد است؛ و از آنجا تا آخر سوره مختص به عبد است همین طور نماز نیز بدین ترتیب منقسم است: پس سجود براى حقّ است خاصه، زیرا که عبد فانى است؛ و قیام براى عبد است، چون در خدمت مولا ایستاده؛ و رکوعْ حالت مشترکه است که در آن انوار الهیّه در موطن عبد ظاهر مىشود. انتهى.
نویسنده گوید: و نیز مادامى که عبد در کسوه عبودیّت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است؛ و چون فانى در حقّ شد، جمیع اعمال او از حقّ است و خود را تصرفى در آنها نیست؛ و چون به صحو بعد المحو و بقاء بعد الفناء نایل شد، عبادت از حقّ است در مرآت عبد. و این اشتراک نیست بلکه امر بین الامرین است.
و نیز تا سالک است، عبادت از عبد است؛ و چون واصل شد، عبادت از حقّ است. و این است معنى انقطاع عبادت پس از وصول: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقین؛ اىِ الْمَوتُ. و چون موت کلى و فناى مطلق دست داد، حقّ عابد است و عبد را حکمى نیست؛ نه آنکه عبادت نکند بلکه عبادت کند و کانَ اللَّه سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسانَهُ - و آنچه بعض از جهله از متصوّفه گمان کردهاند از قصور است- و چون عبد به خود آمد، عبادت از حقّ است در مرآت عبد واقع شود، و الْعَبْدُ سَمْعُ اللَّه وَ لِسانُ اللَّه گردد.