من جز رضای دوست تمنّا نمیکنم جان میدهم به راهش و پروا نمیکنم
گر مدّعی شنید ز بیگانگان صدا غیر از صدای دوست من اصغا نمیکنم
با من اگر که یار به لطف و عنایت است اندیشه از قیامتِ کُبری نمیکنم
بر سفرهی رضا و قناعت نشستهام خود را ذلیل جیفهی دنیا نمیکنم
در کشتی نجاتِ تمسّک به اهل بیت تشویش از تلاطم دریا نمیکنم
در سایهی ولایت مهدیّ دینپناه از کس ز غیر دوست تقاضا نمیکنم
با لطف بندگان و غلامانش اعتنا بر تاج پادشاهی کسریٰ نمیکنم
با دوستان او همه سر، بر اِرادتم با دشمنانِ یار، تولّا نمیکنم
هستم سگی حقیر به کوی ولی عصر این است افتخارم و حاشا نمیکنم
من جز رضای دوست تمنّا نمیکنم جان میدهم به راهش و پروا نمیکنم
گر مدّعی شنید ز بیگانگان صدا غیر از صدای دوست من اصغا نمیکنم
با من اگر که یار به لطف و عنایت است اندیشه از قیامتِ کُبری نمیکنم
بر سفرهی رضا و قناعت نشستهام خود را ذلیل جیفهی دنیا نمیکنم
در کشتی نجاتِ تمسّک به اهل بیت تشویش از تلاطم دریا نمیکنم
در سایهی ولایت مهدیّ دینپناه از کس ز غیر دوست تقاضا نمیکنم
با لطف بندگان و غلامانش اعتنا بر تاج پادشاهی کسریٰ نمیکنم
با دوستان او همه سر، بر اِرادتم با دشمنانِ یار، تولّا نمیکنم
هستم سگی حقیر به کوی ولی عصر این است افتخارم و حاشا نمیکنم