نماز تجلی‌گاه عروج مومن

اسلامی و شیعه - نماز - ستون دین - اقامه نماز - مهدی صفری - ستاد اقامه نماز - گروه فرهنگی نماز تجلی‌گاه عروج مومن - پایگاه حفظ و نشر ارزش های نماز و عبادت با خدا

نماز تجلی‌گاه عروج مومن

اسلامی و شیعه - نماز - ستون دین - اقامه نماز - مهدی صفری - ستاد اقامه نماز - گروه فرهنگی نماز تجلی‌گاه عروج مومن - پایگاه حفظ و نشر ارزش های نماز و عبادت با خدا

کتابخانه
پرسش و پاسخ
احادیث معراجی
پیوندها
کانال ما در آپارت
نظرسنجی
درباره
نماز معراج مومن است؛
کسی که قلبش همواره آکنده از حضور خداست؛
معراج یعنی تمرین پرواز بلکه خود پرواز؛ پرواز از تنگنای ملک به فراخنای ملکوت واز طبیعت پست به حقیقت محض پرکشیدن به سوی آستانی که برای پرواز هیچ محدودیتی ندارد.

اگر سنگینی گناه زمین گیرت نکرده باشد؛

اگر بند بند تعلق تو را میخکوب خاک نکرده باشد؛

اگر بال پروازت در آتش عصیان نسوخته و در یک سخن اگر خودت حال پریدن وپر زدن داشته باشی؛

اگر روزی چند بار آنجا بروی کم کم از این جا فاصله می گیری و به آنجا دل می بندی.

پس باید همراه نماز بریدن از اینجا با شد،وهر نماز،آخرین آهنگ کنده شدن از این دنیا وهمانند آخرین پله ای که برای صعود قدم بر آن می نهی.

از این روست که:«نماز تجلی گاه عروج مومن» است.
گالری تصاویر
برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید
فراخوان لذت بخش ترین نماز
آخرین نظرات
دفتر مراجع
سايت دفتر امام خامنه اي

سايت دفتر آيت الله سيستاني

سايت دفتر آيت الله صافي گلپايگاني

سايت دفتر آيت الله محمد تقي بهجت

سايت دفتر آيت الله وحيد خراساني

سايت دفتر آيت الله مکارم شيرازي

سايت دفتر آيت الله تبريزي

سايت دفتر آيت الله فاضل لنکراني

لوگو مسابقه

چهارمین دوره مسابقات وبلاگ نویسی سراسری با موضوع نماز

کد لوگو

نماز تجلی‌گاه عروج مومن


دیدگاه امام خمینی درباره اهمیت قانون، ضرورت قانون گرایی و پرهیز از قانون شکنی

"قانون گرایی" را باید یکی از بزرگ‌ترین مشخصه‌‌های حکومت اسلامی برشمرد و از میان سایر مشخصه‌ها برجستگی خاصی برای آن قائل شد. این اهمیت و برجستگی از خاستگاه اولیه آن نشان دارد و آن قرآن کریم می‌باشد که "وحی الهی" و مجموعه‌ای کامل و جامع از تعالیم و قوانین اسلام می‌باشد. جایگاه و اهمیت قانون گرایی با موضوعی دیگر نیز پیوند دارد و آن توجه به این واقعیت است که اصولا "قانون" برای "عمل" است و اگر قرار باشد که قوانین به حیطه عمل در نیایند آیا جز این است که بود و نبود آنها یکسان می‌شود؟ و به راستی چه تفاوتی است بین قوانینی که در لابلای کتب و بخشنامه‌ها محصورند و غبار فراموشی بر آنها نشسته است با شبیه همان قوانین که از ابتدا تکوین نیافته و به کتاب و بخشنامه راه پیدا نکرده است؟!


نقش حیاتی و محوری قانون گرایی به گونه‌ای است که در حکومت اسلامی، رهبر و زمامدار نیز خود را تابع و مجری قانون می‌داند و تا آنجا به این "اصل" پای می‌فشرد که حتی در نظام قضایی اسلام و در پیروی از قانون، به مساوی بودن خود با همه افراد ملت و حتی یک یهودی که در ذمه اسلام است تفاوتی قائل نیست و ما این سیره و روش الهی را در دوره رهبری و زمامداری حضرت امام علی بن ابیطالب(ع) سراغ داریم.
حضرت امام خمینی به تبعیت از مشی و روش امام المتقین حضرت علی(ع) برای عمل دقیق به قوانین اسلام اهمیت خاص قائل می‌شد و خود اولین کسی بود که عامل به قانون بود.
امروز یکی از مشکلات بزرگ ما در نظام سیاسی و در تشکیلات حکومتی، گریزهایی است که در گوشه‌ و کنار از قوانین مشاهده می‌شود و شگفت انگیز این که در مواردی با توجیه‌هایی هم همراه است! اسلام به هیچ وجه قانون گریزی را در نظام حکومتی از هیچ کس نمی‌پذیرد و آن را آفت بزرگ دین و جامعه و کشور می‌داند.
در رهنمودهایی که پیش روی دارید، حضرت امام خمینی جایگاه قانون و اهمیت قانون گرایی را می‌نمایاند و سیره و روش پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان(ع) را در رعایت دقیق قانون، اولین و مستحکم‌ترین دلیل و روش عینی برای قانون گرایی زمامداران می‌داند.
- پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمومنین هم تابع قانون، تخلف از قانون یک قدم نمی‌کردند و نمی‌توانستند بکنند.
خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که اگر چنانچه یک تخلفی بکنی، یک چیزی را به من نسبت بدهی، تو را اخذ می‌کنم، و وتینت را قطع می‌کنم. اسلام دیکتاتوری ندارد، اسلام همه‌اش روی قوانین است. و آن کسانی که پاسدار اسلامند، اگر بخواهند دیکتاتوری کنند، از پاسداری ساقط می‌شوند به حسب حکم اسلام.
- اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمی‌توانست بکند، نمی‌کرد هم، البته نمی‌توانست هم بکند. خدا به پیغمبر می‌گوید که اگر یک حرف خلاف بزنی، رگ و تینت را قطع می‌کنم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست، نه فقیه، و نه غیر فقیه، همه تحت قانون عمل می‌کنند. مجری قانون هستند همه، هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانونند.
- حاکم در حقیقت قانون است. همه در امان قانونند، در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی آزادند، یعنی بعد از آنکه طبق مقررات شرعی عمل کردند، کسی حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو. این حرفها در کار نیست. آزادی دارند و حکومت عدل اسلامی چنین است. مثل این حکومتها نیست که امنیت را از مردم سلب کرده‌اند. هر کس در خانه خود می‌لرزد که شاید الان بریزند و کاری انجام دهند. چنانچه در حکومت معاویه و حکومتهای مانند آن امنیت را از مردم سلب نموده و مردم امان نداشتند. به تهمت، یا صرف احتمال می‌کشتند، تبعید می‌کردند، و حبس می‌کردند، حبسهای طویل المدت، چون حکومت اسلامی نبود. هرگاه حکومت اسلامی تاسیس شود، همه در سایه قانون با امنیت کامل به سر می‌برند، و هیچ حاکمی حق ندارد بر خلاف مقررات و قانون شرع مطهر قدمی بردارد.
- اینها انبیا و همین‌طور آنهایی که خلفای انبیا بوده‌اند، هیچ ابدا از خودشان یک مطلبی یک جریاناتی نبوده است. آنها دنبال این بودند که قانون را اجرا کنند. البته در بعضی از اموری که، امور جزئیه بوده است، خوب، حاکم دخالت داشته است. اما در اصول و در آن چیزهایی که باید در کشوری اجرا بشود، تابع قانون الهی بودند. اصلا رسول خدا - صلی‌الله علیه وآله - که در رأس همه است، هیچ وقت یک مطلبی، یک حکمی، یک قانونی نداشته است در مقابل قانون خدا، مجری قانون خدا بوده است.
- در اسلام آن چیزی که حکومت می‌کند یک چیز است، و آن قانون الهی. پیغمبر اکرم هم به همان عمل می‌کرده‌ است، خلفای او هم به همان عمل می‌کردند، حالا هم ما موظفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت می‌کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام.
در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است، قرآن کریم است، و سنت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم. فرقی ما بین اشخاص نیست در قانون اسلام. فرقی میان گروهها نیست با اینکه پیغمبر اکرم عرب بوده است و با عرب صحبت می‌فرموده است، می‌فرماید که هیچ عربی بر عجم شرافت ندارد، و هیچ عجمی هم بر عرب شرافت ندارد.
- آن رژیمی که توحیدی بوده است و رژیم تابع قوانین الهی بوده است که آنکه ما می‌توانیم ارائه بدهیم، اسلام است. شاید در قبل از اسلام یک چنین رژیمی که رژیم دولتی باشد و قوانین الهی باشد، یا کم بوده است یا نبوده است. کم بوده است رژیمهایی که رژیم توحیدی باشد غیر از قانون الهی که از مغز بشر نیست، از اراده خداست، غیر از آن اصل حکمفرما نبوده است. در اسلام که خوب، ما نزدیک به صدر اسلام هستیم نسبت به انبیای سلف، حکومت بوده است. یک حکومت گاهی محدود و ضعیف و گاهی خیلی توسعه دار. لکن تا آنجا که اسلامی بوده است حکومتها و باز به اغراض دیگری مخلوط نشده است، آنکه حکومت می‌کرده است قانون بوده است یعنی الله. غیر خدا کسی حکومت نداشت اصلا. اینها انبیا و همین‌طور آنهایی که خلفای انبیا بوده‌اند، هیچ ابدا از خودشان یک مطلبی یک جریاناتی نبوده است. آنها دنبال این بودند که قانون را اجرا کنند. البته در بعضی از امور که، امور جزئیه بوده است، خوب، حاکم دخالت داشته است. اما در اصول و در آن چیزهایی که باید در کشوری اجرا بشود، تابع قانون الهی بودند. اصلا رسول خدا - صلی‌الله علیه و آله - که در رأس همه است، هیچ وقت یک مطلبی، یک حکمی، یک قانونی نداشته است در مقابل قانون خدا، مجری قانون خدا بوده است.
- معیار در اعمال نهادها قانون اساسی است و تخلف از آن برای هیچ کس چه متصدیان امور کشوری و لشکری و چه اشخاص عادی جایز نیست و متخلف به مردم معرفی می‌شودو مورد مواخذه قرار می‌گیرد. بنابراین، دخالت هر یک از مقامات در امور مربوط به مقامات دیگر بر خلاف قانون است و دخالت کننده به مردم معرفی می‌گردد.
- قانون اساسی یکی از ثمرات عظیم، بلکه بزرگترین ثمره جمهوری اسلامی است.
- در تمام این امور آنچه لازم است بدون مسامحه عمل شود موافق بودن قوانین مربوط به این امور و سایر امور کشور با قوانین مقدس اسلام اعم از احکام اولیه یا احکام ثانویه است، که اگر جزئی انحرافی خدای نخواسته در این مجلس از شرع اسلام پیدا شود سنت سیئه‌ای خواهد شد که دنبال آن سنتهای سیئه‌ دیگر خواهد آمد، و وزر و گناه آن و گناه هر کس که به آن عمل کند به گردن - بحث در مجلس از مسائل بسیار مهم است که باید بحث بشود، باید هر مساله‌ای بادقت رسیدگی بشود و در کمیسیونها اولا و بعد در مجلس و ثانیا و بعد هم در شورای نگهبان ثالثا رسیدگی بشود که وقتی یک قانون از مجلس بیرون آمد، یک قانون صددرصد شرعی باشد، چه موافق با احکام اولیه که مال اسلام است. یا موافق با احکام ثانویه که آن هم مال اسلام است.
- هیچ مجلسی و هیچ مقامی نمی‌تواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفری تصویبی کند یا قانونی بگذراند.
- آنچه را مجلس شورای اسلامی تصویب نموده و به تایید شورای نگهبان رسیده‌، هم شرعی است و هم قانونی می‌باشد.
- این مکرر سفارش شده است که اگر قوانین ندارید، باید بخشنامه کنید که تمام قضات بر وفق شرع عمل کنند، به قوانین سابق اعتنا نکنند.
و من حالا هم اعلام می‌کنم به تمام سرتاسر قضات کشور، کسانی که متصدی قضا هستند، کسانی که در دادگستری هستند، تمام قوانینی که در زمان طاغوت بوده است و برخلاف شرع بوده است، تمام باید دور ریخته بشود و مسئولیتش به گردن من، تمام را دور بزیزید و به جای او، قوانین شرع را عمل بکنید.
شورای قضایی اگر نکرده‌اند این کار را - خدای نخواسته - حالا بخشنامه کنند به همه سرتاسر کشور، به دادستانها و دادگاهها و به دادگستریها و به همه اینها امر کنند به اینکه تمام احکامی که به حسب قانونی که، قانون فاسدی که گذرانده‌اند، تمام اینها فاسد است و مگر حالا گاهی پیدا بشود که مطابق شرع باشد، خوب، آنها را عمل باید بکنند. آن چیزهایی که برخلاف شرع است هیچ کس حق ندارد عمل بکند و هر که عمل بکند، علاوه بر اینکه پیش خدای تبارک و تعالی روسیاه است و عذر اینکه ما به قانون عمل می‌کنیم، غلط است. کدام قانون؟ قانون مخالف با اسلام؟ قانون مخالف با شرع؟ نباید به آن عمل بشود. شما اگر با قانون سابق هم باید عمل بکنید، خوب، یکی از ماده‌های متمم قانون اساسی سابق این بود که هیچ قانونی برخلاف شرع، قانون نیست. منتها پیشتر به آن عمل نشد، سابقا به آن عمل نکردند... آن چیزهایی که به اسم "قانون" آورده‌اند و برخلاف شرع است، به حسب قانون اساسی زمان سابق هم قانون نیست.
- مجردبودن رژیم اسلامی، این، مقصد نیست. مقصد این است که در حکومت اسلامی اسلام حکومت کند، قانون حکومت کند.
- ما می‌خواهیم که احکام اسلام در همه جا جریان پیدا بکند و احکام خدای تبارک و تعالی حکومت کند. در اسلام، حکومت، حکومت قانون است. حتی حکومت رسول‌الله، حکومت امیرالمومنین - سلام الله علیه - حکومت قانون است. یعنی قانون آنها را سرکار آورده است. اطیعواالله و اطعیواالرسول و اولی‌الامر منکم حکم خداست. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند. پس حکم مال قانون است، قانون حکومت می‌کند در مملکت اسلامی، غیرقانون هیچ حکومتی ندارد.
اگر رئیس جمهور در مملکت اسلامی وجود پیدا بکند، باز قانون آن را رئیس جمهور می‌کند با رای عموم، که در رای عموم رای فقیه هم هست. و یا نصب فقیه، که همان نصب‌الله است، قانون است که حکمفرماست در همه جا. هیچ جا در حکومت اسلامی نمی‌بینید که یک خودسری باشد، یک اعمال رای باشد. حتی رسول اکرم ـ صلی‌الله علیه و آله - رایی نداشتد. رای، رای قرآن بوده است، وحی بوده است. هر چه می‌فرموده است از وحی سرچشمه می‌گرفته است: و ما ینطق عن الهوی - ان هوالاوحی یوحی - علمه شدید القوی، همینطور حکومتهایی که حکومت اسلامی هستند آنها تابع قانونند، رای آنها قانون است. حکومت، حکومت الله است.
- ما در هر جا که هستیم، پاسبانها در هر جا که هستند، پاسدارها در هر جا که هستند، ارتشیها در هر جا که هستند، ژاندارمری در هر جا که هست، و ارگانهای دولتی هر جا که هستند، موظفند که به مسائل اسلامی رجوع کنند، و مسائل را اسلامی ختم کنند. ما می‌‌خواهیم یک مملک اسلامی باشد. و من اعلام می‌کنم که هرکس به من نسبت بدهد مطلبی را که برخلاف دستورات اسلامی است، دروغ گفته است. و هر کس که به من نسبت بدهد که من راضی هستم به اینکه یک وجب از زمین مردم غصب بشود، برخلاف موازین اسلامی اخذ بشود، یا یک شاهی از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازین اسلامی نداشته یا یک محاکمه بشود برخلاف موازین اسلامی، یا یک تازیانه به کسی زده باشد برخلاف مصالح اسلامی، من از آنها بری هستم. و خدای تبارک و تعالی هم بری است.
- حاکم، یعنی شخص اول مملکت، اگر کسی یک چیزی داشته باشد، شکایتی داشته باشد از او، پیش قاضی می‌رود و او را حاضرش می‌کند و او هم حاضر می‌شود، چنان که شد، حضرت امیر این کار را کرد.
- در اسلام همه کس حتی پیامبر عظیم‌الشان - صلی‌الله علیه و آله - در مقابل قانون، بی‌امتیاز در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جاری است، و شرف و ارزش انسانها در تبعیت از قانون است که همان تقواست و متخلف از قانون مجرم و قابل تعقیب است.
- حکومت که ولی‌امرش - که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیرش می‌کنند - در مقابل قانون با پایین‌تری فردی که در آنجا زندگی می‌کنند علی‌السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است. حتی قضیه‌ای از حضرت امیر در تاریخ است، در وقتی که حضرت امیر - سلام‌الله علیه - حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهای بسیاری دیگر بسط داشت. قضات هم از طرف خودش تعیین می‌شد. در یک قضیه‌ای که ادعایی بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنی که آن هم از اتباع همان مملکت بود. قاضی حضرت امیر را خواست. در صورتی که قاضی دست نشانده خود او بود. و حضرت امیر بر قاضی وارد شد و قاضی خواست به او احترام بگذارد. امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علی‌السواء باشیم. و بعد هم که قاضی بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روی گشاده قبول کرد. این حکومتی است که در مقابل قانون، همگی علی‌السواء حاضرند، برای اینکه قانون اسلام، قانون الهی است. و همه در مقابل خدای تبارک و تعالی حاضرند - چه حاکم، و چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم.
- دولت در حکومت اسلامی درخدمت ملت است، باید خدمتگزار ملت باشد. و ملت چنانچه نخست‌وزیر هم یک وقت ظلم کرد، در دادگاهها از او شکایت می‌کند و دادگاهها او را در دادگاه می‌برند، و جرم او اگر ثابت شد، به سزای اعمالش می‌رسد. این دیگر آنطور نیست که در اسلام بین نخست‌وزیر و بین غیر نخست‌وزیر فرق داشته باشد. خلیفه مسلمین در صدر اسلام با یهودی - با اهل ذمه‌ای - که با هم یک مخالفتی داشتند در محضر قاضی حاضر شد و قاضی حکم بر خلاف او کرد و سر به اطاعت گذاشت. اسلام اینطور است. اسلام طوری نیست که برای طبقه بالا یک بالایی قائل باشد، ولو برای طبقه دانشمندان، البته [برای] متقی مرتبه بالاتر هست برای اینکه مرتبه انسانیت ایشان بالاتر است. اسلام به انسانیت انسان ارج می‌گذارد، انسانیت انسان به علم و تقواست، به دانشمندی و تقواست. کسی که علم و تقوا دارد، این به دیگران مقدم است، و کسی هر چه هم دارایی داشته باشد ولی علم و تقوا نداشته باشد، ابدا در اسلام ارجی ندارد.

منبع: همای حق

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Slots