نماز تجلی‌گاه عروج مومن

اسلامی و شیعه - نماز - ستون دین - اقامه نماز - مهدی صفری - ستاد اقامه نماز - گروه فرهنگی نماز تجلی‌گاه عروج مومن - پایگاه حفظ و نشر ارزش های نماز و عبادت با خدا

نماز تجلی‌گاه عروج مومن

اسلامی و شیعه - نماز - ستون دین - اقامه نماز - مهدی صفری - ستاد اقامه نماز - گروه فرهنگی نماز تجلی‌گاه عروج مومن - پایگاه حفظ و نشر ارزش های نماز و عبادت با خدا

کتابخانه
پرسش و پاسخ
احادیث معراجی
پیوندها
کانال ما در آپارت
نظرسنجی
درباره
نماز معراج مومن است؛
کسی که قلبش همواره آکنده از حضور خداست؛
معراج یعنی تمرین پرواز بلکه خود پرواز؛ پرواز از تنگنای ملک به فراخنای ملکوت واز طبیعت پست به حقیقت محض پرکشیدن به سوی آستانی که برای پرواز هیچ محدودیتی ندارد.

اگر سنگینی گناه زمین گیرت نکرده باشد؛

اگر بند بند تعلق تو را میخکوب خاک نکرده باشد؛

اگر بال پروازت در آتش عصیان نسوخته و در یک سخن اگر خودت حال پریدن وپر زدن داشته باشی؛

اگر روزی چند بار آنجا بروی کم کم از این جا فاصله می گیری و به آنجا دل می بندی.

پس باید همراه نماز بریدن از اینجا با شد،وهر نماز،آخرین آهنگ کنده شدن از این دنیا وهمانند آخرین پله ای که برای صعود قدم بر آن می نهی.

از این روست که:«نماز تجلی گاه عروج مومن» است.
گالری تصاویر
برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید
فراخوان لذت بخش ترین نماز
آخرین نظرات
دفتر مراجع
سايت دفتر امام خامنه اي

سايت دفتر آيت الله سيستاني

سايت دفتر آيت الله صافي گلپايگاني

سايت دفتر آيت الله محمد تقي بهجت

سايت دفتر آيت الله وحيد خراساني

سايت دفتر آيت الله مکارم شيرازي

سايت دفتر آيت الله تبريزي

سايت دفتر آيت الله فاضل لنکراني

لوگو مسابقه

چهارمین دوره مسابقات وبلاگ نویسی سراسری با موضوع نماز

کد لوگو

نماز تجلی‌گاه عروج مومن


سوره حمد

    سوره حمد از دیدگاه قرآن و عترت (ع)
    سوره مبارکه حمد که فاتحه کتاب و سرآغاز کلام خداى سبحان است، در مقال الهى به گونه اى تکریم آمیز، همتاى قرآن عظیم قرار گرفته است: و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القران العظیم (431) و در اخبار نبوى صلى الله علیه و آله و سلم و سخنان عترت طاهرین (علیهم السلام ) نیز با نامها و اوصافى چون:

جامعترین حکمت ، گنج عرشى ، شریفترین ذخیره در گنجینه هاى عرش الهى ، سوره شفابخش ، نعمت بزرگ و سنگین و برترین سوره قرآن از آن یاد شده است: لیس شى ء من القرآن و الکلام جمع فیه من جوامع الخیر و الحکمة، ما جمع فى سورة الحمد (432)، ان فاتحة الکتاب اءشرف ما فى کنوز العرش (433)، فاتحة الکتاب شفاء من کل داء (434)،فاءفرد الامتنان على بفاتحة الکتاب (435)

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم هنگام پیشنهاد آموزش این سوره به جابر بن عبدالله انصارى، آن را برترین سوره کتاب خدا معرفى کرد: الا اعلمک اءفضل سورة انزلها الله فى کتابه ؟ قال: فقال له جابر: بلى بابى انت و امى یا رسول الله علمنیها. فعلمه الحمد، ام الکتاب (436) چنانکه در حدیثى دیگر میزان این برترى را نیز مشخص کرده، فرمود: لو اءن فاتحة الکتاب وضعت فى کفة المیزان و وضع القرآن فى کفة لرجحت فاتحة الکتاب سبع مرات (437) نیز آن حضرت سوره حمد را با کتابهاى آسمانى سنجیده، فرمود: و الذى نفسى بیده ما اءنزل الله فى التوراة و لا فى الانجیل و لا فى الزبور و لا فى القرآن مثلها هى اءم الکتاب (438)

    این سوره که با تعظیم نام خداى رحمان و رحیم آغاز مى شود و با ستایش و برشمارى صفات جمال و جلال خداى سبحان و حصر عبادت و استعانت در او تداوم مى یابد و با مسئلت هدایت از ساحت کبریایى اش پایان مى گیرد، با همه ایجاز و اختصارى که دارد، مشتمل بر عصاره معارف گسترده قرآن کریم است ؛ زیرا خطوط کلى و اصول سه گانه معارف دینى، مبداءشناسى، معادشناسى و رسالت شناسى است که مایه هدایت سالکان به صلاح دنیا و آخرت است و سوره حمد با موجزترین الفاظ و روشنترین معانى، آن اصول سه گانه را بیان کرده، راه سلوک آدمى به سوى پروردگارش ‍ را نشان مى دهد.

    سوره مبارکه فاتحة الکتاب، کلام خداى سبحان است، ولى به نیابت از عبد سالکى که چهره جان خویش را متوجه ذات اقدس خداوند کرده، به رازگویى محبانه و عاشقانه با او مى پردازد.

    خداى سبحان در این سوره، ادب تحمید، شیوه اظهار بندگى و راه سخن گفتن عبد سالک با رب مالک را به سالکان کویش آموخته است و آن را پایه عمود دین قرار داده: لا صلاة الا بفاتحة الکتاب (439)، ده بار تلاوت آن را در هر شبانه روز، بر متقربان به فرایض، فرض و چندین برابر آن را به شائقان قرب نوافل سفارش کرده است.

    اگر سوره مبارکه حمد، مشتمل بر عصاره معرفتهاى قرآنى، که همان اسرار مبداء و معاد و دانش سلوک انسان به سوى پروردگار است، نمى بود، این گونه در کتاب خدا همتاى قرآن عظیم (440) قرار نمى گرفت و در کلام اسوه هاى سلوک الى الله (اهل بیت علیهم السلام ) با عظمت از آن یاد نمى شد.

    نامهاى سوره  

    قرآن کریم اسماء و صفات فراوانى دارد و سوره حمد نیز که ام القرآن و مشتمل بر عصاره معارف قرآنى است، به همین مناسبت داراى نامها و القاب بسیارى است. نامهاى معروف این سوره عبارت است از:ام الکتاب، فاتحة الکتاب، السبع المثانى و حمد، و نامهاى غیر مشهور آن، فاتحة القرآن، القرآن العظیم، الوافیة، الکافیة الشافیة، الشفاء، الصلاة، الدعاء، الاءساس، الشکر، الکنز، النور، السؤ ال، تعلیم المساءلة، المناجاة، التفویض، (سورة ) الحمد الاولى و الحمد القصرى است.

    1- ام الکتاب، ام القرآن:

    نامگذارى سوره حمد به این دو نام، که در روایات فراوانى به نقل فریقین آمده است، از این روست که مشتمل بر عصاره معارف قرآن کریم است.

    معارف قرآنى داراى سه بخش مبداءشناسى، معادشناسى و رسالت شناسى است و کلام منسوب به حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نیز که فرمودند: رحم الله امراء علم من اءین و فى اءین و الى اءین ناظر به شناخت همین اصول سه گانه است. سوره مبارکه فاتحة الکتاب نیز مشتمل بر معرفتهاى یاد شده است ؛ زیرا بخش آغازین آن مربوط به مبداء و ربوبیت مطلق او بر عوالم هستى و همچنین صفات جمالى او مانند رحمت مطلق و رحمت خاص است و بخش میانى آن (مالک یوم الدین ) ناظر به معاد و ظهور مالکیت مطلقه خداى سبحان در قیامت است و بخش پایانى آن که سخن از حصر عبادت و استعانت در خداى سبحان و طلب هدایت به صراط مستقیم دارد (ایاک نعبد... و لا الضالین )، مربوط به هدایت و ضلالت در سیر از مبداء تا معاد است و مدار و محور آن مسئله وحى و رسالت است. پس اصول معارف قرآنى در این سوره ترسیم شده است.

    حکیم متاءله و مفسر ژرف اندیش، صدر المتاءلهین شیرازى درباره این سوره مبارکه مى گوید:

    نسبت سوره فاتحه به قرآن، همانند نسبت انسان (جهان کوچک ) به جهان ( انسان بزرگ است و هیچ یک از سور قرآنى در جامعیت، همتاى این سوره نیست. کسى که نتواند از سوره مبارکه فاتحه بخش عمده اى از اسرار علوم الهى و معالم ربانى (مبداءشناسى، معادشناسى، علم النفس و...) را استنباط کند، عالم ربانى نیست و به تفسیر این سوره، آن گونه که باید، راه نیافته است. (441)

    2- فاتحة الکتاب، فاتحة القرآن:

    این سوره مبارکه که به عقیده بسیارى از مفسران و پژوهشگران علوم قرآنى اولین سوره اى است که به طور کامل بر قلب مطهر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نازل شده است (442) و در تنظیم سوره هاى قرآن نیز سرآغاز کتاب الهى است و قرآن به آن آغاز مى گردد و از همین رو فاتحة الکتاب یا فاتحة القرآن نام گرفته است.

    از سوره مبارکه حمد در روایات فراوانى با نام فاتحة الکتاب یاد شده است مانند: (لا صلاة الا بفاتحة الکتاب ) (443)، لا صلاة لمن لم یقراء بفاتحة الکتاب (444). از این روایات بر مى آید که سوره مبارکه حمد از عصر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با نام فاتحة الکتاب شناخته شده بود و مسلمانان با همین نام از آن یاد مى کردند.

    3- السبع المثانى:

    این نام را خداى سبحان در مقام اظهار امتنان بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر این سوره نهاده است: و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القران العظیم (445). مراد از (سبعا من المثانى ) در این آیه، بر اساس ‍ روایات وارده از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امامان (علیهم السلام )، هماهن سوره مبارکه حمد است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: فاءفرد الامتنان على بفاتحة الکتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم (446)

    کلممه السبع در این ترکیب، ناظر به شمار آیات این سوره و کلمه المثانى نشانه وصفى است که سراسر قرآن کریم و از جمله سوره مبارکه حمد به آن موصوف شده است: ( کتابا متشابها مثانى ) (447) و آن انثناء، انعطاف و گرایش خاصى است که آیات قرآن نسبت به یکدیگر دارد و هر یک از آیات آن با سایر آیاتش تفسیر مى شود:... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض (448)

    سوره مبارکه حمد از مواهب معنوى عظیمى است که در این حدیث از اعطاى آن به پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم، با تعبیر منت (نعمت بزرگ و سنگین ) و امتنان یاد شده است ؛ همان گونه که اصل رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم با این تعبیر آمده است لقد من الله على المؤ منین اذ بعث فیهم رسولا من اءنفسهم (449)

    آیه 87 سوره مبارکه حجر، از قرآن کریم به عنوان کتابى عظیم که از کانون و  مبداءعظمت تنزل یافته است یاد مى کند: ( و القرآن العظیم ) و براى تبیین جلالت شاءن ورفعت جایگاه سوره مبارکه حمد نیز آن را معادل و همتاى هه قرآن قرار داده، با تعبیرىتکریم آمیز (نکره عیر موصوفه سبعا ) آن را بزرگ مى شمارد.

    4- الشفاء، الشافیة:

    قرآن کریم براى شفاى دردهاى درونى بیماریهاى قلبى، یعنى جهل و رذایل اخلاقى، از سوى شافى مطلق، خداى سبحان، نازل شده است: و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة (450) ( و شفاء لما فى الصدور ) (451) و سوره مبارکه حمد نیز که برترین سوره قرآنى و عصاره معارف آن است، در روایات سوره شفابخش نام گرفته است: فاتحة الکتاب شفاء من کل داء (452)، من لم یبراءه الحمد لم یبراءه شى ء (453).

    گرچه تلاوت سوره حمد شفابخش بیماریهاى تن نیز هست و در این امر مجرب، هیچ تردیدى نیست، اما مهم، بیماریهاى جان است که قرآن کریم عهده دار درمان آنهاست و سوره حمد نیز چون عصاره قرآن است، عصاره درمانهاى قرآن نیز خواهد بود. بنابراین، کلام امام باقر (علیه السلام ) ( من لم یبراءه الحمد...) نیز بدین معناست که اگر جهل و رذایل اخلاقى کسى با معارف سوره حمد درمان نشود، دیگر سوره هاى قرآن نیز براى او سودمند نخواهد بود.

    5- الاساس:

    از ابن عباس نقل شده است که هر چیزى اساسى دارد و اساس قرآن سوره مبارکه حمد است: ان لکل شى ء اساسا... و اساس القرآن الفاتحة و اساس الفاتحة بسم الله الرحمن الرحیم (454)

    6- الصلاة:

    این نام نیز مستفاد از این حدیث قدسى است: قسمت الصلاة بینى و بین عبدى نصفین ؛ فنصفها لى و نصفها لعبدى... (455)؛ زیرا قراین موجود در حدیث به روشنى گواه بر آن است که منظور از الصلاة ، سوره حمد است. برخى مفسران نیز سر نامگذارى سوره حمد بدین نام را وابستگى قوام نماز به سوره حمد ( لا صلاة الا بفاتحة الکتاب ) ذکر کرده اند (456)

    7- الکافیة، الوافیة:

    عبادة بن صامت از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که: اءم القرآن عوض من غیرها و لیس غیرها منها عوضا (457) و برخى از تفاسیر اهل سنت راز تسمیه سوره حمد بدین نامها را کفایت آن در صحت نماز دانسته اند؛ زیرا هیچ سوره اى جز حمد مقوم نماز نیست. (458)

    8- المناجاة، التفویض:

    نامگذارى سوره حمد به این دو نام به دلیل اشتمال آن بر آیه کریمه (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) است، که بخش نخست آن مناجات عبد با خداست و با بخش دوم آن، تفویض ممدوح حاصل مى شود. (459)

    9- الکنز:

    سوره مبارکه فاتحه در روایات فریقین، گنج عرشى نام گرفته است:... و اءعطیت اءمتک کنزا من کنوز عرشى ؛ فاتحة الکتاب (460)،... و ان فاتحة الکتاب اءشرف ما فى کنوز العرش (461)، نزلت فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش (462)

    10- النور:

    قرآن کریم از کتب آسمانى با تعبیر نور یاد مى کند: انا اءنزلنا التوراة فیها هدى و نور (463) ( و اتیناه الانجیل فیه هدى و نور ) (464) فامنوا بالله و رسوله و النور الذى اءنزلنا (465) و هدف آنها را نورانى کردن انسانها مى داند: کتاب اءنزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور... (466) بنابراین، سوره اى که عصاره کتاب نور است، خود نیز نورى باهر و نورانى کننده انسانهاست.

    11- تعلیم المسالة، السؤال:

    گرچه طلب و مسئلت عبد سالک از خداى سبحان به صورت صریح، تنها در آیه کریمه (اهدنا الصراط المستقیم ) آمده است، اما همان گونه که در تفسیر همین سوره بیان خواهد شد، تحمید و تمجید عبد در آغاز سوره نیز تحمیدى بى طلب و تمجیدى بى طمع نیست، بلکه ستایش سابق زمینه خواهش لاحق است و گویا همه آیات این سوره مبارکه، در پى آموزش ادب مسئلت از خداى سبحان و طلب از ساحت آن بى نیاز مطلق است.

    12- الحمد الاءولى، الحمد القصرى:

    نام گرفتن سوره به این دو نام به این جهت است که در میان سور حامدات (467)، اولین و کوتاهترین سوره، حمد است.

    13- الحمد، الدعاء، الشکر:

    تسمیه سوره حمد بدین نامها، به دلیل اشتمال سوره بر حمد و دعا و شکر است.

    مکان نزول  

    مکى یا مدنى بودن سوره مبارکه حمد، مورد اختلاف است ؛ بیشتر مفسران بر آنند که در مکه نازل شده است. (468) برخى نیز آن را مدنى مى دانند (469) و بعضى نیز قائلند که خداى سبحان براى تشریف این سوره و تاءکید بر اهمیت آن، دوبار ( یک بار در مکه و بار دیگر در مدینه ) آن را فرو فرستاده است. (470)

    اختلاف درباره مکى یا مدنى بودن سوره حمد ثمره تفسیرى ندارد؛ زیرا مشتمل بر آیه اى نیست که معنایش به اختلاف نزول، مختلف و متفاوت شود، لیکن براى مکى بودن آن، دلایل چندى بیان داشته اند:

    1 خداى سبحان در سوره مبارکه حجر به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القران العظیم (471). با توجه به این که سوره مبارکه حجر از سوره هاى مکى است و مراد از (سبعا من المثانى ) در آن، به شهادت روایات معصومین (علیهم السلام ) سوره حمد است (472) و از طرفى اعطاى السبع المثانى به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با لفظ ماضى (اتیناک ) بیان شده است، پس ‍ سوره حمد نیز مکى است و قبل از سوره حجر نازل شده است.

    2 در روایات فریقین آمده است که قوام نماز به سوره مبارکه فاتحة الکتاب است: لا صلاة الا بفاتحة الکتاب (473) و نماز، پیش از هجرت در مکه تشریع شده است. استاد علامه طباطبایى (قدس سره ) مى فرماید:

    گرچه نماز با هیئت و ویژگیهاى کنونى آن در شب معراج.تشریع شد، اما از آیات فراوانى در سوره هاى مکى از جمله آیه کریمه ارایت الذى ینهىَ عبدا اذا صلى (474) بر مى آید که در اوایل بعثت نیز اصل نماز، دست کم به صورت سجده و تلاوت بخشى از قرآن، تشریع شده بود. (475)

    3 در برخى از تفاسیر اهل سنت براى اثبات مکى بودن سوره مبارکه حمد به روایاتى از حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام )، استناد شده است ؛ مانند: نزلت فاتحة الکتاب بمکة من کنز تحت العرش (476) در جوامع روایى شیعى نیز حدیثى به این صورت از آن حضرت (علیه السلام ) نقل شده است: فاءول ما نزل علیه بمکة فاتحة الکتاب... (477). همچنین حضرت امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: فاءول ما نزل على رسول الله بمکة بعد اءن نبى ء الحمد (478)

    ترتیب نزول  

    در بحث پیش برخى اقوال و قراین درباره این که سوره مبارکه حمد اولین سوره نازله بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است مطرح شد. برخى از پژوهشگران علوم قرآنى نیز بر اساس روایت جابر بن زید و مانند آن و برخى نصوص تاریخى، آن را پنجمین سوره نازله دانسته اند که پس از سوره هاى علق، قلم، مزمل و مدثر و پیش از سوره مسد نازل شده است. (479)

    تعداد آیات  

    سوره مبارکه حمد، به اتفاق مسلمانان (480)، هفت آیه دارد و بر اساس ‍ روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) اولین آیه آن است: قیل لاءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): یا اءمیرالمؤ منین اءخبرنا عن (بسم الله الرحمن الرحیم ) اءهى من فاتحة الکتاب ؟ فقال: نعم کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقراءها و یعدها آیة منها.... (481)

    بنابراین، قرائت (بسم الله...) در ابتداى سوره حمد تنها براى تبرک جستن به آن نیست، بلکه جزئى از سوره است و از این رو در صورت وجوب تلاوت سوره حمد، در نماز یا غیر آن، اگر بدون بسم الله تلاوت شود، امر خداوند متعال امتثال نشده است.

    گویاترین شاهد بر تعداد آیات سوره حمد، آیه کریمه و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القران العظیم (482) است که به شهادت روایات معصومین ( علیهم السلام ) مراد از آن فاتحة الکتاب است. (483) روایات فریقین نیز بى هیچ گونه اختلافى، همین عدد را تاءیید مى کند. (484) تنها اختلافى که در آیات این سوره است درباره تقطیع و مرزبندى آیات آن است، نه اصل عدد هفت ؛ زیرا کسانى که (بسم الله الرحمن الرحیم ) را اولین آیه سوره حمد دانسته اند از (صراط الذین...) تا آخر سوره را یک آیه و دیگران که بسم الله را آیه اى از این سوره نمى دانند (غیرالمغضوب...) را آیه اى مستقل به شمار آورده اند.

    غرر آیات  

    در برخى روایات از (بسم الله...) به عنوان برترین آیه قرآن یاد شده است: و اءى آیة اءعظم فى کتاب الله ؟ فقال: (بسم الله الرحمن الرحیم ) (485) همچنین محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که (بسم الله...) بهترین آیه سوره حمد است: ساءلت اءبا عبدالله (علیه السلام ) عن السبع المثانى... هى الفاتحة ؟ قال: نعم. قلت: (بسم الله الرحمن الرحیم ) من السبع المثانى ؟ قال: نعم هى اءفضلهن (486)

    اگر چه (بسم الله...) از غرر آیات محسوب مى شود، لیکن چون اختصاصى به سوره حمد ندارد، نمى توان آن را تنها در این سوره از غرر محسوب داشت.چنین به نظر مى رسد که از جهت حکمت نظرى، مضمون خبرى آیه مبارکه (الحمد لله رب العالمین ) و از جهت حکمت عملى، مضمون خبرى آیه کریمه (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) از غرر آیات سوره حمد محسوب مى شود.

    خطوط کلى معارف سوره  

    همان گونه که در آغاز پیشگفتار بیان شد، سوره مبارکه حمد مشتمل بر عصاره معارف قرآن کریم است و از این رو اءم الکتاب و اءم القرآن نام گرفته است. معارف این سوره از دیدگاههاى مختلف تقسیمهایى چند مى پذیرد که به برخى از آنها اشاره مى شود:

    1- معارف قرآن کریم داراى سه بخش اصیل و محورى است ؛ بخشى مربوط به مبداء و توحید ذاتى، صفاتى، افعالى و عبادى اوست ؛ بخش دیگر مربوط به معاد، و سومین بخش که تاءمین کننده نیاز بشر بین مبداء و معاد است، ناظر به هدایت و ضلالت، یعنى مبین وحى، رسالت و دین است. سوره حمد نیز، چنانکه گذشت، مشتمل بر عصاره بخشهاى یاد شده است.

    2- محورهاى اصلى معارف سوره حمد در برخى روایات تحمید ، اخلاص و دعا معرفى شده است که به ترتیب اشاره به سه بخش ‍ این سوره دارد: السورة التى اولها تحمید و اوسطها اخلاص و آخرها دعاء: سورة الحمد (487)

    3- مرحوم شیخ بهائى ( رحمة الله ) مراتب چهارگانه حمد را بدین شرح از این سوره استفاده کرده است:

    الف: حمد محبانه و عاشقانه که حمد ذات و ناظر به شایستگى ذات حق براى تحمید است. براى چنین حمدى تعبیر (الحمدالله ) کافى است.

    ب: حمد شاکرانه ؛ در این مرتبه، حامد خداى سبحان را در برابر ربوبیت مطلق و احسانش حمد و شکر مى کند و تعبیر (رب العالمین ) ناظر به آن است.

    ج: حمد تاجرانه که تحمیدى از سر رجاء، طمع و شوق ثواب است و (الرحمن الرحیم ) بدان اشارت دارد.

    د: حمد بردگانه که حمد خدا بر اثر خوف از عذاب اوست و با آیه کریمه (مالک یوم الدین ) ادا مى شود. (488)

    این لطیفه مستفاد از برخى احادیث است که مراتب حمد را بازگو مى کند؛ مانند العبادة ثلاثة: قوم عبدوالله عزوجل خوفا، فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالى طلبا للثواب، فتلک عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله حبا له، فتلک عبادة الاءحرار و هى افضل العبادة (489) ان قوما عبدوا الله رغبة، فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة، فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا، فتلک عبادة الاءحرار (490)

    4- بر اساس حدیثى قدسى، سوره مبارکه حمد، که در مقام تعلیم ادب تحمید و شیوه اظهار بندگى است، بین خداى سبحان و عبد سالک تقسیم شده است ؛ بخش اول آن که پنج آیه دارد و مشتمل بر حمد و ثناى الهى و خشوع و خضوع در برابر اوست، از آن خداست و بخش پایانى سوره که دو آیه دارد و مشتمل بر دعاو طلب است، سهم عبد سالک است: قسمت فاتحة الکتاب بینى و بین عبدى فنصفهالى و نصفها لعبدى... (491)

    5- عصاره سوره حمد، سپاسگزارى نسبت به نعمتهاى دریافت شده در زمان گذشته و مددجویى و کمک خواهى نسبت به رحمتهاى آینده در زمان حال و آتى است ؛ چنانکه حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در برخى خطابه هاى خویش حمد و استعانت را قرین کرده، مى فرماید: نحمده على ما کان و نستعینه من اءمرنا على ما یکون و نساءله المعافاة فى الاءدیان کما نساله المعافاة فى الاءبدان (492) همچنین مى فرماید: اءحمده استتماما لنعمته... و اءستعینه فاقة الى کفایته (493)، نحمده على آلائه کما نحمده على بلائه و نستعینه على هذه النفوس البطاء عما اءمرت به السراع الى ما نهیت عنه (494)

    6- مرحوم صدرالمتاءلهین مى گوید:

    سوره مبارکه حمد با مقدمه اى که در نماز بدان افزوده مى شود بر روى هم هشت بخش را تشکیل مى دهد که با درهاى هشتگانه بهشت مرتبط است و نمازگزارى که سوره حمد را با آداب ویژه آن در نماز قرائت کند، از همه درهاى هشتگانه بهشت بدان راه یافته است. درهاى مزبور عبارت است از:

    یکم: در معرفت که نمازگزار با گفتن وجهت وجهى للذى فطر السموات و الاءرض (495) از آن وارد بهشت مى شود.

    دوم: در ذکر با تلاوت آیه (بسم الله الرحمن الرحیم ).

    سوم: در شکر با آیه کریمه (الحمد لله رب العالمین ).

    چهارم: در رجاء با قرائت آیه (الرحمن الرحیم ).

    پنجم: در خوف با ذکر آیه (مالک یوم الدین )

    ششم: در اخلاص با گفتن (ایاک نعبد و ایاک نستعین )

    هفتم: در دعا و تضرع با تلاوت آیه (اهدنا الصراط المستقیم ).

    هشتم: در اقتدا به ارواح پاک ) با قرائت آیه (صراط الذین اءنعمت علیهم... ) (496)

    تذکر: با بررسى خطوط کلى معارف سوره حمد و مباحث محورى آن، روشن شد که هدف این سوره تعلیم و آموزش ادب تحمید و شیوه اظهار بندگى در برابر خداى سبحان است. تعلیم شیوه استعانت و طلب هدایت از خداوند و آشنایى به کیفیت پیمون راه نیز هدف دیگر این سوره است.

    انسجام سوره  

    مرحوم امین الاسلام طبرسى درباره نظم و انسجام سوره حمد مى گوید:

    انسان با مشاهده نعمتهاى الهى، که نقص و نیاز آدمى خود شاهد گویایى بر آن است، با نام منعم سخن را گشوده، مى گوید: (بسم الله الرحمن الرحیم ) و پس از اعتراف به وجود منعم یگانه، به حمد و شکر او مى پردازد: (الحمد لله ) و چون همگانى بودن انعام الهى را مى فهمد مى گوید: (رب العالمین ) و چون دریافت که خداى سبحان علاوه بر پروراندن همه موجودات، روزى آنها را نیز بر عهده مى گیرد، به رحمت مطلق حق اعتراف مى کند: (الرحمن ) و هنگامى که عصیان تبهکاران و امهال و غفران الهى را مشاهده کرد، به ذکر رحمت مخصوص او زبان مى گشاید: (الرحیم ) و چون تجاوز انسانها به حریم یکدیگر را مى نگرد، به روز حساب که زمام آن تنها به دست خداست اعتراف مى کند: (مالک یوم الدین ) و پس از پیمودن این مراتب و مراحل معرفتى و مشاهده اسماى حسناى خداى سبحان، تنها او را شایسته عبادت یافته، خود را در محضر او مى یابد و آنگاه از خبر به خطاب گراییده، مى گوید: (ایاک نعبد ) و چون پیمودن راه عبادت را بدون کمک خداى سبحان ناممکن مى یابد، اظهار مى دارد: ( و ایاک نستعین ) و چون مى بیند راهها فراوان و پویندگان آنها گوناگونند، بهترین راه را از خداى سبحان مسئلت مى کند: (اهدنا الصراط المستقیم ) و سرانجام، چون پیمودن صراط مستقیم را به تنهایى دشوار مى یابد و نیاز به همسفرانى راه بلد را احساس ‍ مى کند. مى گوید: (صراط الذین اءنعمت علیهم ) و براى آن که در این راه، بیگانه با او رفاقت نکند مى گوید: (غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین ) و این گونه بین تولى اولیاى الهى و تبرى از دشمنان او جمع مى کند. (497)

    ثواب تلاوت  

    در برخى از روایات اهل بیت (علیهم السلام ) با تاءکیدى ویژه، به تلاوت سوره حمد ترغیب شده است. سر تاءکید فراوان روایات بر تلاوت این سوره، از مباحثى که تاکنون درباره اهمیت و اسرار نامگذارى آن بیان شد روشن مى شود. برخى از این روایات به قرار زیر است:

    1 پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پس از تبیین فضایل این سوره و اجر فراوان تلاوت و استماع آن مى فرماید: فلیستکثر احدکم من هذا الخیر المعرض لکم ؛ فانه غنیمة. لا یذهبن اءوانه فیبقى فى قلوبکم الحسرة (498)

    2 نیز آن حضرت مى فرماید: کسى که سوره فاتحة الکتاب را تلاوت کند، خداى سبحان ثواب تلاوت هه آیات نازله از آسمان را بدو خواهد داد: من قراء فاتحة الکتاب اءعطاه الله بعد کل آیة نزل من السماء ثواب تلاوتها (499)

    3 در برخى احادیث ثواب تلاوت سوره حمد معادل ثواب تلاوت دو سوم قرآن و انفاق به همه مؤ منان ذکر شده است ؛ مانند اءیما مسلم قراء فاتحة الکتاب اءعطى من الاءجر کاءنما قراء ثلثى القرآن و اءعطى من الاجر کانما تصدق على کل مؤمن و مؤمنة (500)

    آیه 1، بسم الله الرحمن الرحیم

    گزیده تفسیر

    الله برترین نام خدایى است که داراى همه کمالات وجودى است و الرحمن و الرحیم از صفات اوست که نشانه رحمت آن هستى بى پایان است ؛ با این فرق که رحمان بر کثرت رحمت دلالت مى کند و رحیم بر ثبات و دوام آن. پس رحمان خدایى است که رحمت فراگیرش همه چیز و همه کس را شامل مى شود (مؤ من، کافر، دنیا و آخرت ) و چنین رحمتى در برابر غضب نیست، بلکه غضب نیز از مصادیق آن است و اما رحیم خدایى است که رحمتى ویژه براى مؤ منان دارد و این رحمت در برابر غضب اوست. خداى سبحان، قرآن و نیز سوره را با نام خود مى گشاید و بدین گونه، ادب شروع کار با نام خدا را به انسانها مى آموزد.

    تفسیر

    ب: لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور (بسم ) کلمه است، نه کلام و از این رو مفید معناى تام نیست، مگر با عنایت به متعلق آن که در تعیین متعلق، در پایان بحث از مفردات آیه کریمه (بسم الله...) سخنى خواهم آمد.

    اسم: لفظى است که حاکى از مسماى خود باشد. این کلمه یا از سمة به معناى نشانه، اشتقاق یافته است، چنانکه کوفیان برآنند و یا از سمو به معناى بلندى مشتق است، چنانکه بصریان بر آن باورند؛ همچنین محتمل است مشتق از چیزى نبوده، وضع مختص به خود داشته باشد. البته اثبات این محتمل، همانند اثبات قول کوفیان دشوار است ؛ زیرا همان طور که راغب و برخى مفسران (501) دیگر گفته اند، براى تشخیص مبداء اشتقاق مى توان به تحولهاى صرفى آن کلمه مراجعه کرد و ریشه اشتقاقى آن را به دست آورد و چون در جمع، تصغیر و نسبت، هر کلمه اى به مبداء اصلى خود بر مى گردد، مى توان استشهاد کرد که کلمه اسم از سمو مشتق است، نه از وسم ؛ زیرا جمع آن اسماء است، نه اءوسام و تصغیر آن سمى است، نه وسیم .

    مؤ لف اءقرب الموارد، پس از بیان معناى اسم، دو قول یاد شده را بازگو مى کند و هیچ یک را ترجیح نمى دهد، لیکن کلمه اسم را در باب سمو مى آورد و همین وضع، احتمال تاءیید قول بصریان را در بردارد. به هر تقدیر، اسم در عرف و لغت به معناى لفظ دال بر شخص یا شى ء است و در این جا اسم در مقابل فعل یا حرف نیست..

    اسم در اصطلاح اهل معرفت به معناى ذات با تعین خاص است ؛ یعنى ذاتى که صفتى از صفات یا همه صفات او مورد نظر باشد. اسم در این اصطلاح از سنخ وجود خارجى و عینى است، نه از مقوله لفظ. چنین اسمى خود داراى اسم است و مفهوم دال بر آن را اسم الاسم و لفظ دال بر آن را اسم اسم الاسم مى نامند.

    الله: برترین نام از نامهاى ذات مقدسى است که هستى صرف و جامع و مبداء همه کمالات وجودى و منزه از هر نقصى است و چون آن ذات اقدس ‍ جامع همه اسماى حسنى و صفات نیکوست، گفته مى شود: الله اسم ذاتى است که جامع همه کمالات است و گرنه اشتمال بر کمالات در معناى این کلمه ماءخوذ نیست.

    این نام مبارک که از آن به لفظ جلاله یاد مى شود و 2698 بار در قرآن کریم به کار رفته است، در اصل اله بوده و همزه آن بر اثر کثرت استعمال حذف شده است و با پیوستن الف و لام به آن به صورت الله در آمده است. اله به معناى ماءلوه است و ماءلوه به معناى معبود است یا متحیر فیه (ذاتى که همه عقلها و دلها درباره او متحیر و سرگردانند )، یا مفهومى جامع بین این دو.

    در زبان عرب و فرهنگ وحى، اله بر هر معبودى که عابدان در پیشگاهش خضوع کنند، اطلاق مى شود؛ حق باشد یا باطل: ( لا تتخذوا الهین اثنین ) (502)، (اءراءیت من اتخذ الهه هواه ) (503) (ءاءنت فعلت هذا بالهتنا ) (504)؛ اما الله بر اثر کثرت استعمال، علم (اسم خاص ) ذات مقدس خداوند است که جامع همه صفات جلالى و جمالى است و جز بر او اطلاق نمى شود: هو الله الخالق البارى المصور له الاءسماء الحسنى (505) و از این رو لفظ جلاله (الله ) موصوف همه اسماى حسناى خداوند از جمله الرحمن و الرحیم قرار مى گیرد، ولى خود، صفت هیچ اسمى واقع نمى شود و بر این اساس، گفته مى شود: الله اسم ذات و دیگر اسمهاى خداوند نامهاى صفات اوست .

    الرحمن و الرحیم: دو صفت از صفات علیاى خداى سبحان است که از رحمت مشتق شده است. رحمان صیغه مبالغه است و بر کثرت دلالت مى کند و رحیم صفت مشبهه است و ثبات و بقا را افاده مى کند.

    فرهنگهاى لغت براى رحمت معانى فراوانى مانند: رقت، راءفت، لطف، رفق، عطوفت، حب، شفقت و دلسوزى ذکر کرده اند؛ در حالى که اولا اینها مراحل پیشین رحمت است، نه خود آن ؛ زیرا با مشاهده صحنه هاى رقت آور، ابتدا در قلب انسان رقت، لطف، عطوفت، دلسوزى، محبت، شفقت و راءفت و سپس رحمت پدید مى آید. ثانیا: آنچه گفته شد، ویژگى مصداقى از مصادیق رحمت است که در آدمى حادث مى گردد، اما رحمتى که به ذات اقدس خداوند اسناد داده مى شود، منزه از هر گونه انفعال و تاءثر است ؛ چنانکه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: خداوند رحیمى است که به وقت موصوف نمى شود: رحیم لا یوصف بالرقة (506). بنابراین، معناى جامع رحمت، همان اعطا و افاضه براى رفع حاجت نیازمندان است و به این معنا به خداى سبحان نیز اسناد داده مى شود: الرحمة من الله انعام و افضال (507)

    دو واژه رحمان و رحیم که در ماده مشترک است، بر اثر تفاوت در هیئت و ساختار لفظى، داراى دو معناى مختلف است: رحمان بر وزن فعلان و براى مبالغه است و وزن فعلان بر فراوانى و سرشار بودن دلالت دارد؛ مانند: غضبان که به معناى سرشار از خشم است. پس رحمان مبداء سرشار از رحمت است و رحمت رحمانیه ذات اقدس الهى همان رحمت فراگیر و مطلقى است که همه ممکنات را فرا گرفته، بر مؤ من و کافر افاضه مى شود.

    این رحمت فراگیر همان فیض منبسط و نور فراگیر وجود است که هر موجودى را روشن کرده است: قل من کان فى الضلالة فلیمدد له الرحمن مدا (508) و اما رحیم بر وزن فعیل و صفت مشبهه است که بر ثبات و بقا دلالت دارد و به تناسب هیئت خاص آن به معناى مبدئى است که رحمتى ثابتو راسخ دارد که از گسترش کمى به میزان رحمت رحمانیه برخوردار نیست و این همان رحمت خاصى است که تنها بر مؤ منان و نیکوکاران افاضه مى شود: (... و کان بالمؤ منین رحیما) (509)

    کلمه رحمن همانند اله ، بدون الف و لام بر غیر خداى سبحان نیز قابل اطلاق است ؛ اما با الف و لام، جز بر ذات اقدس خداوند اطلاق نمى شود. (510)

    متعلق باء در بسم الله...: بحث درباره متعلق باء در بسم الله مبتنى است بر آنچه معروف بین مفسران است که لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور کلمه است، نه کلام و اما اگر لفظ باء حرف جر نباشد و مجموع بسم الله الرحمن الرحیم )، یا خصوص ( بسم الله ) عنوان و سرفصل شروع کارى مانند گفتار، نوشتار و کارهاى دیگر قرار گیرد و از سنخ کلمات تجزیه و ترکیب پذیر وابسته به قبل یا بعد ( محذوف یا مذکور) نباشد، در این صورت بحث از تعیین حرف جر روا نیست ؛ چنانکه برخى درباره عنوانهاى بعضى از سور مانند الحاقة و القارعة همین احتمال را داده اند. البته چنین احتمالى نه سند عقلى دارد و نه پشتوانه نقلى، بلکه صرف احتمال است.

    همچنین اگر لفظ باء در بسم الله و نیز سایر حروف این کلمه هر کدام رمز خاص و خلاصه اى از اسم مخصوص الهى باشد، نظیر آنچه درباره برخى حروف مقطعه وارد شده، باز هم بحث مزبور بى ثمر است ؛ زیرا لفظ باء در این حال جزئى از اجزاى اسم خاص الهى است و نیازى به تعلق به غیر ندارد؛ چون حرف جز نیست تا در مورد متعلق آن گفتگو شود (511)؛ لیکن این احتمال نیز مبرهن نیست.

    آنچه به نظر مى رسد همان مبناى مشهور بین اهل تفسیر است که لفظ باء حرف جر است و متعلق مى طلبد. گرچه بحث درباره تعیین متعلق آن نسبت به سایر معارف قرآنى اهمیت ویژه اى ندارد. از این رو صدرالمتاءلهین (قدس سره ) تحقیق درباره مطالبى از قبیل: تعیین متعلق باء، تقدم یا تاءخر متعلق محذوف، معناى تعلق اسم به قرائت در (اقرء باسم ربک ) سر مکسور شدن لفظ باء، با این که حرفهاى بسیط مانند کاف تشبیه، لازم ابتداء، واو عطف و فاء عطف مبنى بر فتح است، و سایر مباحث این سطح را به تفاسیر مشهور به ویژه کشاف زمخشرى ارجاع کرد و خود به تحقیق آن نپرداخت (512)، لیکن براى تفسیر دارج و رایج توجه اجمالى به آن سودمند است. از این رو استاد علامه طباطبایى با عبارت کوتاهى چونان مفسران گزیده گوى دیگر، از تعیین متعلق و اشاره به آن دریغ نکرده است. (513)

    لازم است توجه شود که چون خداوند سبحان به مقتضاى (هو الاءول ) آغاز هر کار و هر شاءن است، اگر کارى بدون توجه به او آغاز شود منقطع الاول است ؛ چنانکه اگر کار و شاءنى بدون قصد قرب به او که (هو الاخر ) است، انجام شود منقطع الآخر و ابتر خواهد بود. از این رو لازم است که هر کارى به نام خدا آغاز شود. قهرا چنین کارى بى رجحان نیست ؛ زیرا کار مرجوح که خدا از آن ناراضى است هرگز به خداوند نسبت ندارد.

    معناى ابتداى کار به نام خدا این نیست که خصوص لفظ (بسم الله ) در آغاز آن مورد عنایت قرار گیرد، بلکه هر چه مایه تذکر الهى است، هر چند کلمه ویژه (بسم الله ) نباشد کافى است. بر این اساس، برخى از ادعیه بدون کلمه (بسم الله ) و با تحمید، تسبیح یا تکبیر آغاز مى شود که در همه موارد مزبور توجه به اسمى از اسماى حسنا و صفتى از اوصاف علیاى الهى است ؛ چنانکه در امتثال دستور خداوند درباره حلیت و طهارت مذبوح یا منحور و اشتراط آن به تسمیه، در آیه فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بایاته مؤ منین (514) و لا تاءکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انه لفسق (515) نقل شده است: شخصى هنگام ذبح، تسبیح یا تکبیر یا تهلیل یا تحمید خدا کرده است (کافى است یا نه ؟ ) امام (علیه السلام ) فرمود: نام خداوند در همه این کلمات آمده است و چنین سر بریدنى صحیح و آن مذبوح یا منحور حلال است: سئلته عن رجل ذبح فسبح اءو کبر اءو هلل اءو حمد الله قال: هذا کله من اءسماء الله، لا باءس به (516)

    گاهى اسم معنا با فعل معین همراه با لفظ باء که حرف جر است ذکر مى شود؛ مانند بحول الله و قوته اءقوم و اءقعد و (اقرء باسم ربک الذى خلق ) در این گونه موارد ابهامى در تعیین متعلق باء نیست و گاهى کار معینى به نام خدا شروع مى شود که به مثابه قرینه معینه مى تواند تعیین کننده متعلق حرف جر باشد؛ مانند آن که کسى بخواهد سوره اى تلاوت کند یا از جایى برخیزد یا به جایى بنشیند (517) و نظیر آن که ذابح یا ناحر در هنگام ذبح گوسفند یا نحر شتر مى گوید: بسم الله...؛ یعنى به نام خداوند قربانى مى کنم و به نام او حیوان را سر مى برم و نیز مانند شروع مؤ لف یا مدرس یا صاحب صنعت معین که در این گونه موارد احتمال تعین متعلق حرف جر کاملا بجاست ؛ گرچه احتمال تعلق آن به متعلق عام که در موارد عمومى متحمل است، نظیر ابتداء و استعانت نیز معقول خواهد بود.

    البته ممکن است متعلق اسم باشد تا جمله، اسمیه شود و ممکن است فعل باشد تا جمله، فعلیه گردد؛ مانند ابتدائى (ابتدائى ثابت که ظرف مستقر باشد، نه لغو) بسم الله... و ابتداءت بسم الله...؛ زیرا حرف جر نیازمند به متعلق است تا از نقص برهد و به تمامیت برسد و این نتیجه گاهى با اسم معنا حاصل مى شود؛ مانند:ابتدائى و زمانى با فعل حاصل مى گردد؛ مانند: ابتداءت. بحث درباره تعیین متعلق از آن جهت است که حرف جر نیازمند به آن است و از این لحاظ تفاوت بین اقسام مجرور نیست ؛ یعنى اگر گفته مى شد: بالله و کلمه اسم ذکر نمى شد نیز تعیین متعلق قابل طرح بود.

    اما این که چرا به جاى بالله عنوان بسم الله انتخاب شد؟ وجوهى ذکر شده است ؛ مانند: 1 براى تبرک به اسم. 2 براى فرق بین شروع در کار مثلا و بین سوگند؛ زیرا قسم به الله حاصل مى شود، نه بسم الله. 3 چون اسم عین مسماست، تفاوتى بین الله و بین بسم الله، وجود ندارد. 4 اول با انس به نام خداوند، دلها از علایق و سرها از عوایق صاف شود تا کلمه الله بر دل نقى و سر صفى وارد آید.(518)

    محمد بن جریر طبرى حدیثى را به این مضمون از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند: مادر حضرت مسیح (علیه السلام ) فرزندش ‍ عیسى را به مکتب برد تا از آموزگار فن کتابت آموزد. معلم گفت: بنویس ‍ بسم الله. عیسى (علیه السلام ) فرمود: بسم چیست ؟ معلم گفت: نمى دانم. عیسى فرمود: باء بهاء خداست، سین سناى اوست و میم مملکت او. آنگاه طبرى مى گوید: مى ترسم گزارشگر نادرست نقل کرده باشد و منظور معلم ب ، س و م بوده است ؛ آن طورى که کودکان را در مکتب حروف ابى جاد (اءبجد) مى آموزند. شاید راوى حدیث اشتباه کرده و حروف سه گانه مزبور را به هم پیوسته به صورت بسم نقل کرد؛ زیرا تاءویل منقول یاد شده هرگز با کلمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) بر موازین لغت عرب هماهنگ نیست. (519)

    محى الدین عربى متعلق حرف جر را در هر سوره اى که آغاز آن حمد است فعلى از ماده حمد مى داند؛ مانند: حمدته یا اءحمده . (520) مولى عبدالرزاق کاشانى نیز متعلق آن را اءبدء و اءقرء مى داند. البته وى مراد از اسم را صورت نوعى انسان کامل جامع رحمت رحمانى و رحیمى مى داند که مظهر ذات الهى و اسم اعظم است. (521)

    در برخى از نصوص، چنانکه در مبحث روایى خواهد آمد، چنین وارد شده است: معنى قول القائل بسم الله، اءى اءسم نفسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة (522) بنابراین، متعلق محذوف حرف جر مشتق از ماده اسم است و گوینده یا نویسنده درصدد آن است که خود را به نشانه بندگى خداوند موسوم سازد. برخى مفسران گفته اند: در این خبر تنبیهى است بر این که شایسته است گوینده (بسم الله...) در حین این گفتار کوشا باشد تا نمونه اى از اوصاف الهى را در خود ایجاد کند. (523)

    به هر تقدیر، اگر متعلق باء از ماده قرائت یا هر ماده مناسب دیگر باشد، چون اسم داراى مراتب است، قرائت یا کار مناسب دیگر نیز داراى درجات خواهد بود و گوینده (بسم الله ) با هر درجه اى که شروع کند مطابق همان مرتبه، کار خود را ادامه مى دهد؛ چنانکه وارد شده: اقراء وارق (524)؛ بخوان و بالا برو.

    نکته شایان توجه این که، قرآن کریم از آن جهت که کلام خداوند است و متکلم آن با ایجاد این حروف و کلمات، کتاب تدوینى را فراهم ساخت، صبغه تعلیم دارد و از آن جهت که بندگان خدا آن را تلاوت مى کنند و معانى آن را فرا مى گیرند و با عمل به محتواى آن تزکیه مى شوند، صبغه تعلم دارد. بر این اساس، هنگامى که خداوند مى فرماید: (بسم الله ) نباید متعلق آن را استعانت و مانند آن دانست یا معناى حرف جر را استعانت توهم کرد؛ اما هنگامى که بندگان خدا آن را تلفظ مى کنند متعلق آن مى تواند ماده استعانت و نظیر آن باشد؛ چنانکه معناى حرف جر نیز مى تواند استعانت باشد. البته این مطلب به معناى جمع دو استعانت نیست ؛ زیرا حتما باید از جمع آن دو پرهیز کرد.

    به هر تقدیر، چون کلمه (بسم الله ) جز سوره و نیز جزء قرآن است، اگر براى استعانت یا عنوان دیگر قرائت شود، گرچه از لحاظ لفظ شامل حال خود نمى شود، ولى از جهت ملاک، خود را نیز در بر مى گیرد؛ یعنى استعانت از خداوند همان طور که نسبت به سایر اجزاى سوره و همچنین سایر کلمات قرآن مجید محقق است، نسبت به خود (بسم الله ) نیز محقق خواهد بود. حتى در ابتداى به نام خداوند، باید نام الهى را سرآغاز افتتاح و ابتداء و تسمیه و بسمله دانست. آرى اگر (بسم الله ) جزو سوره نبود و خارج از قرآن بود مى توانست به عنوان ابتداء به نام خدا قرار گیرد و با افتتاح آن، سوره شروع شود. به هر حال تسمیه الهى مفتاح هر در بسته و کلید هر مخزن است. (525)

    اشتراک لفظى و تغایر معنوى  

    آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) که سر فصل 113 سوره قرآن کریم است و در سوره مبارکه نمل افزون بر آغاز سوره، طلیعه نامه حضرت سلیمان (علیه السلام ) به ملکه سباء نیز آمده است، (526) 114 بار نازل شده است، نه این که یک بار نازل شده باشد و به دستور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سرفصل سور قرآنى قرار گرفته باشد.

    در عصر نزول وحى، فرود آمدن آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) به عنوان اولین آیه سوره جدید، نشانه پایان پذیرفتن سوره پیشین و آغاز نزول سوره پس از آن بود: و انما کان یعرف انقضاء السورة نزول (بسم الله الرحمن الرحیم ) ابتداء للاءخرى (527)

    نزول مکرر آیه (بسم الله...) نشانه اختلاف معنا و تفسیر آن در هر سوره است. آیات (بسم الله...) در سراسر قرآن کریم گرچه از نظر لفظى یکسان است، لیکن از نظر معنوى و تفسیرى گوناگون و در نتیجه مشترک لفظى است. (528)

    اختلاف معنوى و اشتراک لفظى آیات (بسم الله الرحمن الرحیم ) از آن روست که بسم الله هر سوره جزئى از آن سوره و با محتواى آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامین و معارف سوره هاى قرآن با یکدیگر متفاوت است، معناى بسم الله نیز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه اى از درجات و شاءنى از شئون الوهیت خداى سبحان و رحمانیت و رحیمیت او را بازگو مى کند و از این جهت همانند اسماى خداوند در پایان آیات است که با محتواى آیات هماهنگ و به منزله برهانى بر محتواى آن است. بر این اساس، اگر محتواى سوره اى به خوبى تبیین شود، تفسیر بسم الله آن سوره نیز روشن خواهد شد.

    توضیح این که، در آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) هم سخن از الله است که اسم جامع و اعظم (529) خداى سبحان است و سایر اسماى حسناى الهى را زیر پوشش داشته، در هر سوره ظهورى خاص دارد و هم سخن از رحمت رحمانیه است که همه صفات خداى سبحان زیر پوشش آن است و در هر مظهرى با اسمى خاص ظهور مى کند؛ در سوره هایى که محتوایى مهرآمیز دارد و اوصاف جمالیه خداوند را مطرح مى کند، در چهره جمال و در سورى که مضامینى قهرآمیز دارد و غضب الهى را بازگو مى کند؛ در چهره جلال تجلى مى کند (530) و از این رو برخى گفته اند: کلمه الرحمن نیز همانند کلمه الله اسم اعظم است. بنابراین، تفسیر بسم الله... به اختلاف سوره ها متفاوت است.

    احکام فقهى آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) نیز شاهد اشتراک لفظى این آیه است مانند این که:

    1 حرمت قرائت سوره عزائم بر صاحبان عذر، شامل تلاوت بسم الله... به قصد سوره هاى مزبور نیز مى شود.

    2 بسم الله... هر سوره، در نماز باید به قصد همان سوره اى باشد که نمازگزار قصد تلاوت آن را دارد.

    3 در صورت عدول نمازگزار از سوره اى به سوره دیگر، باید بسم الله... را به قصد سوره جدید تکرار کند.

    لزوم تلاوت بسم الله هر سوره به قصد همان سوره، نشانه تعدد مقصود است ؛ زیرا تعدد قصد، تابع تعدد و تکثر مقصود است و گرنه مقصودى که هیچ کثرتى در آن نیست تا هر یک از واحدهاى آن نشانه خاصى داشته باشد و با آن نشانه، از واحدهاى دیگر متمایز گردد، قصد نمى تواند فارق و منشاء تکثر آن باشد؛ مگر این که قصد، خود مقصود آفرین باشد. بنابراین، بسم الله... هر سوره معنا و تفسیرى ویژه خود دارد و با معناى بسم الله در سایر سوره ها متفاوت است.

    رحمت فراگیر و رحمت ویژه  

    خداى سبحان دو گونه رحمت دارد: رحمتى مطلق، فراگیر و بى قابل، و رحمتى خاص که که در برابر غضب اوست و چنانکه گذشت، الرحمن بر رحمت مطلق و فراگیر و الرحیم بر رحمت متناهى و خاص الهى دلالت دارد.

    رحمت رحمانیه خداوند همه چیز (کل شى ء) را زیر پوشش دارد: دنیا و آخرت و مؤ من و کافر و رحمتى است نامتناهى ؛ همانند آفتابى که بر زندگى همه مى تابد و بارانى که بر هر سرزمین مى بارد: و رحمتى وسعت کل شى ء (531)، (ربنا وسعت کل شى ء رحمة ) (532) و برحمتک التى وسعت کل شى ء (533)، یا من سبقت رحمته غضبه (534)

    بنابراین، مقابل چنین رحمت فراگیرى عدم است، نه غضب ؛ زیرا تقابل آن با غضب الهى موجب خروج غضب از پوشش رحمت رحمانیه و تقیید رحمت مطلقه خواهد بود.

    اما رحمت رحیمیه در مقابل عذاب و سخط الهى قرار دارد و متناهى (535) و محدود است ؛ همان گونه که سخط الهى محدود است. توفیق یارى دین و فراگیرى معارف الهى، انجام دادن عمل صالح در دنیا و رسیدن به بهشت و رضوان الهى در آخرت، از مظاهر بارز رحمت رحیمیه است. (536)

    رحمت رحمانیه و رحیمیه در قرآن  

    در برخى از آیات قرآن کریم تنها رحمت خاص الهى مطرح شده است ؛ مانند:

    1- یعذب من یشاء و یرحم من یشاء و الیه تقلبون (537). در این آیه کریمه، رحمت الهى در برابر عذاب او قرار گرفته است و چنین رحمتى همان رحمت خاص الهى است.

    2- و لا تفسدوا فى الاءرض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمة الله قریب من المحسنین (538) رحمتى که به محسنان نزدیک است، رحمت خاص است و گرنه نیکوکار و تبهکار، هر دو شمول رحمت مطلق خدا هستند.

    در بعضى از آیات نیز تنها به رحمت مطلق اشاره شده است ؛ مانند:

    1- ءاءتخذ من دونه الهة ان یردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شیئا و لا ینقذون (539) با این که در این آیه سخن از عذاب است از خداى رحمان یاد شده است، نه از خداى قهار و منتقم ؛ زیرا رحمت رحمانیه خداوند شامل عذاب نیز هست.

    2- (الرحمنَ علم القران ) (540) در سوره مبارکه الرحمن پس از ذکر نام شریف الرحمن ، در شمار نعمتها و رحمتهاى الهى، همانند: تعلیم قرآن و نعیم بهشتى، از جهنم یاد کرده، مى فرماید: هذه جهنم التى یکذب بها المجرمونَ یطوفون بینها و بین حمیم ءانَ فباءى الاء ربکما تکذبان (541).

    جهنم کمالى وجودى و در ردیف بهشت و سایر آلاء خداى سبحان، زیر پوشش رحمت مطلق اوست.

    3- فان کذبوک فقل ربکم ذو رحمة واسعة و لا یرد باءسه عن القوم المجرمین (542). رحمتى که در کنار تکذیب کافران و تعذیب مجرمان ذکر شده است، رحمت مطلقه است. (543)

    در برخى از آیات نیز هر دو قسم رحمت آمده است ؛ مانند: و اکتب لنا فى هذه الدنیا حسنة و فى الاخرة انا هدنا الیک قال عذابى اصیب به من اءشاء و رحمتى وسعت کل شى ء فساءکتبها للذین یتقون و یؤ تون الزکوة و الذین هم بایاتنا یؤ منون (544)

    خداى سبحان در پاسخ حضرت موساى کلیم (علیه السلام ) که تثبیت حسنه (رحمت خاص ) را در دنیا و آخرت مسئلت مى کند، اصول سه گانه زیرا را تبیین مى کند:

    1- عذاب الهى بر اساس مشیت حکیمانه اش بر افرادى خاص نازل مى شود (عذاب خاص )

    2- گستره رحمت فراگیر الهى همه چیز (حتى عذاب ) را شامل مى شود (رحمت مطلق )

    3- در عین فراگیرى رحمت، آن را به مؤ منان پرهیزکار عطا مى کند (رحمت خاص ).

    رحمتى که تنها بهره پرهیزکاران است، رحمت خاص (رحیمیه ) است، نه رحمت عام و مطلق (رحمانیه ) که هم پرهیزکار و هم تبهکار را زیر پوشش ‍ دارد.

    تذکر: بحث در تفاوت و امکان تفکیک رحمان و رحیم، فرع بر آن است که هر کدام تعین خاص و وصف مخصوص را در برداشته باشد؛ اما بنابراین که مجموع هر دو، اسم خاص باشد مانند بعلبک و رامهرمز، چنانکه برخى از بزرگان اهل معرفت (545) برآنند، نتیجه این است که پرورش نظام هستى امکانى بر محور تلفیق و جمع رحمت عام و خاص است و براى تفکیک مجالى نیست.

    لطایف و اشارات

    1- ادب الهى در شروع کار  

    سوره مبارکه حمد که اولین سوره کتاب خداست، با آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) که حاوى اسم ذات و برخى اسماى صفات الهى است، آغاز مى شود. بنابراین، بسم الله هم در طلیعه سوره و هم در آغاز کتاب الهى آمده است و این گونه، خداى سبحان ادب دینى ورود به کار و شروع عمل را به ما مى آموزد.

    پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز در مقام تبیین همین ادب دینى فرمودند، هر کارى که با نام خدا آغاز نگردد ابتر است: کل امر ذى بال لم یبداء فیه باسم الله فهو اءبتر (546) ابتر به معناى منقطع الآخر و بى فرجام است و چون فاعل با پایان یافتن کارحمة الله علیه به هدف خود مى رسد، کارى که به هدف نرسد، ابتر است و از این رو به زیرکى و هوشى که در راه حق به کار نیاید، چون به هدف اصیل خویش نرسیده است، فطانت بتراء (زیرکى بى فرجام ) گفته مى شود.

    آغاز کردن کار با نام خدا و ابتداى به اسم الله اشارتى لطیف و رمزگونه به لزوم حق بودن فعل و پاک بودن فاعل، یعنى جمع بین حسن فعلى و حسن فاعلى دارد. بنابراین، کارى را مى توان با نام خدا آغاز کرد که هم حسن فعلى داشته باشد و هم حسن فاعلى ؛ یعنى هم حق باشد و هم از قلب پاک و نیت خالص فاعل برخاسته باشد و اگر عملى فاقد هر دو حسن یا یکى از آن دو باشد، قابل شروع با نام خدا نیست و به مقصد نیز نمى رسد؛ زیرا کار باطل به باطل ختم مى شود. پس براى منتهى شدن کار به مقصد اصیل خود که حق است و مصونیت از نافرجامى که آفت فعل است، باید کار را با نام خدا و به حق آغاز کرد و از این رو خداى سبحان مسئلت ورود صادقانه به کار و خروج پیروزمندانه از آن را به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى آموزد و قل رب اءدخلنى مدخل صدق و اءخرجنى مخرج صدق... (547) انسانى که با نام خدا وارد کارى شد و در حدوث و بقا آن نام را حفظ کرد، هرگز در بین راه نمى ماند: و من یتق الله یجعل له مخرجاَ و یرزقه من حیث لا یحتسب (548) خداى سبحان در این سوره به ما مى آموزد که حتى حمد و عبادت او نیز اگربا اسم الله آغاز نگردد، گرچه حسن فعلى دارد، ولى چون فاقد حسن فاعلى است، ابتر است.

    در فرهنگ دینى، ابتر بودن و نافرجامى هم به فعل اسناد داده شده است ؛ مانند آنچه در حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم گذشت، و هم به فاعل ؛ مانند: (ان شانئک هو الاءبتر ) (549) انسان آلوده اى که کار باطل مى کند، یعنى هم قبح فعلى دارد و هم قبح فاعلى ، ابتر است و هرگز به مقصد نمى رسد.

    مراد از ابتر بودن فاعل تنها انقطاع نسل نیست. فاجعه دردبار آن است که انسان به مقصد و مقصود اصیل آفرینش خود دست نیابد و گرنه عقیم شدن و انقطاع نسل فاجعه بار نیست ؛ به ویژه در جهان آخرت که سخنى از روابط نسبى نیست: (فلا اءنساب بینهم یومئد...) (550) و هر کس مهمان عقاید، اخلاق و کارهاى خویش است.

    حاصل آن که، خداى سبحان با آغاز کردن کتاب وحى به نام خود، ادب دینى در آغاز کردن کارها را به ما مى آموزد.

    تذکر: الف: ادب دینى شروع کار با نام خدا، تنها ره آورد پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم نیست، بلکه از طلیعه نامه حضرت سلیمان (علیه السلام ) به ملکه سباء بر مى آید که سایر پیامبران نیز کارها و مکتوبات خود را با کلمه طیبه (بسم الله الرحمن الرحیم ) آغاز مى کردند: قالت یا اءیها الملاء انى اءلقى الى کتاب کریمَ انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم (551) و از روایات اهل بیت (علیهم السلام ) استفاده مى شود که همه کتب آسمانى با مضمون این کریمه آغاز شده است: ما اءنزل الله من السماء کتابا الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحیم (552) و این سیره مشترک همه پیامبران الهى بوده است ؛ زیرا مهمترین خط حاکم بر رسالت همه مرسلان الهى، دعوت به الله بوده است و در نامه کریمانه حضرت سلیمان (علیه السلام ) نیز پس از نام خدا، دعوت به پذیرش ‍ توحید مطرح شده است: (اءلا تعلوا و اءتونى مسلمین ) (553) و نباید پنداشت که در این نامه توحیدى، سلیمان پیامبر نام خود را بر نام خدا مقدم داشته است: انه من سلیمان و انه بسم الله...؛ زیرا جمله (انه من سلیمان...) ادامه سخن گزارشگر (ملکه سباء ) است، نه طلیعه نامه حضرت سلیمان.(554)

    ب: سر نافرجامى کارى که با نام خداى سبحان آغاز نگردد و جامع حسن فعلى و فاعلى نباشد آن است که بقا تنها از آن وجه خداست: کل من علیها فانَ و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام (555) ( کل شى ء هالک الا وجهه ) (556) و اگر کارى براى وجه خدا نبود و از بقا سهمى ندارد.

    وجه خدا همان فیض اوست که در همه عوالم هستى ظهور دارد و بدون آن نه فاعل از بقا سهمى دارد و نه فعل او.

    قرآن کریم با تبیین انحصار بقا در وجه الله ، هم راز حیات جاودانه کار نیک و هم رمز هلاکت و فناى کار باطل را بیان مى کند. هلاکت و فناى ماسواى وجه الله تنها مربوط به آینده نیست، بلکه هم اکنون جز وجه خدا همه چیز هالک و فانى است. (557) بنابراین، در جهان هستى تنها وجه الله و آنچه به نام او و براى وجه اوست باقى است و آنچه به نام او و براى او نیست، هم اکنون هالک و فانى است و چنین نیست که جز وجه الله حقیقت مستقل دیگرى به نام آسمان ، زمین و... نیز باشد؛ زیرا آنچه از هستى بهره اى دارد وجه و آیت الهى است: (اءینما تولوا فثم وجه الله ) (558). بنابراین، اگر آیت وجه الله بودن از چیزى گرفته شود، آن چیز دیگر باقى نیست.

    قرآن کریم، هلاکت ماسواى وجه الله را با چند مثل گویا ترسیم کرده است:

    1- و الذین کفروا اءعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم یجده شیئا و وجدالله عنده فوفاه حسابه و الله سریع الحساب (559) رهگذر تشنه در بیابان، سراب را آب مى پندارد و براى دستیابى به آن مى شتابد، ولى هر چه پیش مى رود به مقصود خود نمى رسد. کافران که همواره در پى سراب باطلند، در هنگام مرگ در مى یابند که کارشان از آغاز هدر بوده است، نه این که کارهاى آنان سهمى از بقا داشته باشد، ولى در آن هنگام کارشان را نابود کنند.

    2- و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا (560)از اعمال تبهکاران در این آیه کریمه به هباء منثور (ذرات پراکنده در هوا یاد شده است ؛ زیرا پراکنده شدن ذرات هر چیزى در هوا، مایه زوال صورت آن چیز است در حالى که خصوصیت هر چیزى به صورت طبیعى آن است.

    3- یا ایها الذین امنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاءذى کالذى ینفق ماله رئاء الناس و لا یؤ من بالله و الیوم الآخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاءصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على شى ء مما کسبوا و الله لا یهدى القوم الکافرین (561)

    اعمال ریاکاران منکر مبداء و معاد، همانند تخته سنگ لغزانى است که قشرى از خاک آن را پوشانده باشد و بارانى درشت قطره بر آن ببارد و در لحظه اى آن را شسته، به صورت سنگى روشن درآورد.

    کسى که ابتر بودن کار خود را در دنیا نمى بیند، همانند تیراندازى است که در تاریکى شب هدفى را نشانه مى گیرد و به گمان اصابت، شادمان است ؛ اما همین که روز برآمد، مى بیند تیر او به هدف و کارش به مقصد نرسیده است. در قیامت که ظرف ظهور حقایق است، نافرجامى کارهاى باطل ظهور مى کند.

    حاصل این که، آنچه با وجه الله پیوندى ندارد هم اکنون ابتر، فانى و هالک است و آنچه براى خداست تا ابد از گزند مرگ مصون است.

    2- قداست و برکت نام خدا  

    قرآن کریم معارف و احکامى را براى اسماى خداى سبحان بیان مى کند؛ مانند این که نام خدا همانند ذات اقدس او منزه و مقدس و همچنین مبداء و منشاء برکات فراوانى است و بر این اساس، انسانها را با دو وظیفه اى که در برابر نام خدا دارند آشنا مى کند:

    وظیفه اول تسبیح نام خداست: (فسبح باسم ربک العظیم ) (562) (سبح اسم ربک الاعلى ) (563). تسبیح، تقدیس و تنزیه نام خدا آن است که نه آن را در امور باطل به کار برند و نه در کار حق از آن غفلت کنند و نه در کنار آن نام دیگرى را یاد کنند. همان گونه که مقتضاى تسبیح و تقدیس ذات اقدس ‍ الهى آن است که هر نقصى را از حریم او سلب کنند و آن ذات را مبداء مستقل هر اثر و منتهاى بالذات هر صیرورت بدانند و در کنار ذات او هیچ ذاتى را مستقل ندانند.

    همان طور که خداى سبحان در مقام ذات خود منزه از هر عیب و نقص ‍ است و باید تنزیه شود، در مقام اسم نیز که نشانه ذات اقدس اوست باید تقدیس و تنزیه شود و یکى از مراتب تنزیه اسم خدا آن است که نه در عرض نام او نامى ذکر شود و نه در طول آن. بنابراین، هم آنچه برخى منحرفان مى گفتند: به نام خدا و به نام خلق... نارواست و هم آنچه ناآگاهان مى گویند: اول به نام خدا بعد به نام... چنین ذکرى از نام خداوند، توهین است، نه تنزیه.

    پس از نزول آیه کریمه (فسبح باسم ربک العظیم ) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: آن را در رکوع نماز قرار دهید: اجعلوها فى رکوعکم و پس از فرود آمدن کریمه (سبح اسم ربک الاءعلى ) فرمودند: آن را در سجود نماز بگذارید: اجعلوها فى سجودکم (564) و از این رو در رکوع نماز سبحان ربى الاءعلى و بحمده به عنوان ذکر و تسبیح تشریع شد و این نیز نشانه اى از اهمیت تقدیس نام خداى سبحان است.

    وظیفه دوم انسانها در برابر نام خدا، مبارک دانستن آن و تبرک جستن به آن است: تبارک اسم ربک ذى الجلال و الاکرام (565). قرآن کریم اسم خدا را منشاء برکات و نشانه هستى صرفى مى داند که همه برکات وجودى از ناحیه اوست. کسى که به حقیقت اسم خدا واصل شد و آن را تلفظ کرد او با اسم الله کارى مى کند که خود خداوند سبحان با کن انجام مى دهد و از این رو اهل معرفت گفته اند: بسم الله الرحمن الرحیم از عبد به منزله کن از مولاى اوست. خداى سبحان هر چیزى را اراده کند و با فرمان کن تحقق آن را بخواهد، آن شى ء تحقق مى یابد: انما اءمره اذا اءراد شیئا اءن یقول له کن فیکون (566)؛ همان گونه که حضرت نوح (علیه السلام ) با اسم خدا بر آن طوفان سهمگین و امواج کوه گونه آب استیلا یافته، کشتى معروف خود را با نام خدا حرکت مى داد و آرام مى کرد: (بسم الله مجریها(567) و مرسیها) (568)

    سر این که عبد کامل با بسم الله از امواج آتش گلستانى مى آفریند و یا کشتى عظیمى را در طوفانى سهمگین و بر روى امواجى کوه مانند، سیر و سکون مى دهد، آن است که خواسته ها و اراده هایش در مشیت حکیمانه الهى فانى شده است و نشانه این فنا آن است که جز خواست خداى حکیم، هیچ خواسته اى ندارد. البته چنین کارى از عهده بندگان و اولیاى خاص ‍ خدا بر مى آید، نه هر گوینده بسم الله .

    این گونه آثار در روایات براى اسم اعظم نیز آمده است و نباید پنداشت که اسم اعظم از سنخ لفظ یا مفهوم است تا با لفظ و مفهوم بتوان در تکوین اثر کرد و مثلا مرده اى را زنده کرد یا از آتشى شعله ور بوستانى سرسبز آفرید؛ زیرا آفرینش تکوینى با مقام انسانى تاءمین مى شود، نه با لفظ و مفهوم. بنابراین، جستجوى اسم اعظم در میان الفاظ یا مفاهیم براى تاءثیر بر جهان عینى، کارى افسانه اى است و قرین کامیابى نیست ؛ چون جهان هستى با حقیقت اداره مى شود، نه با افسانه. بسم الله نیز اگر از قلب موحدى کامل نشئت گرفت به اذن آفریدگار هستى مى تواند بر عالم عینى تاءثیر بگذارد و از این رو امام رضا (علیه السلام ) مى فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم الهى از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیکتر است: ان بسم الله الرحمن الرحیم اءقرب الى اسم الله الاءعظم من سواد العین الى بیاضها (569)

    اگر کسى همانند پیامبران و امامان (علیهم السلام ) به پایگاه رفیع ولایت باریافت و در کارهاى خیر نام خدا را بر زبان آورد و در عین رعایت نظام علت و معلول، هرگز به قدرت خویش و سایر اسباب و علل عادى تکیه نکرد، بلکه تنها مؤ ثر مطلق در جهان را خداى سبحان دید، آنگاه آثار اسم اعظم در کنار بسم الله او ظهور مى کند؛ چنانکه عصا با دست موسوى و انگشتر با انگشت سلیمانى مؤ ثر بود:

     

    خود گرفتى این عصا در دست راست
    دست را دستان موسى از کجاست ؟ (570)

    گر انگشت سلیمانى نباشد
    چه خاصیت دهد نقش نگینى (571)

    هنگام تبعید حضرت ابوذر (رضوان الله علیه ) به ربذه، با این که حکومت وقت بدرقه اش را ممنوع کرده بود، حضرت امیرالمؤ منین و حسنین (علیهم السلام ) و برخى از صحابه خاص، مانند عقیل و عمار، حضور داشتند. حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در آن جمع، در نصیحتى به ابوذر فرمود: به خدا سوگند اگر درهاى آسمانها و زمین بر روى بنده اى بسته باشد و او تقواى الهى پیشه کند، خداوند برایش راهى مى گشاید. پس تو جز با یاد حق ماءنوس و جز از باطل نگران نباش: و الله لو کانت السماوات و الاءرض على عبد رتقا ثم اتقى الله عزوجل جعل منها مخرجا فلا یؤ نسک الا الحق و لا یوحشک الا الباطل. (572) پس هرگز نباید به وسایل و اسباب عادى، که مجارى فیض الهى است، اعتنا و تکیه کرد. این گونه اعتماد به رزاقیت خداى سبحان، نشانه توجه و توکل کامل بر خداست و کسى که به این مرحله از مقام انسانى برسد شیرینى اسم اعظم را در حد توان خود خواهد چشید.

    نکته اساسى آن است، که گرچه نظام هستى بر محور نظام علت و معلول اداره مى شود، نه صرف جریان عادة الله ، لیکن علل شناخته شده براى معلولهاى معین هرگز علتهاى منحصر نیست تا با فقدان برخى از شرایط آنها تحقق معلول ممتنع باشد؛ زیرا ممکن است تحقق آن به استناد شرایط و اوضاع غیر عادى باشد؛ یعنى کرامت خرق عادت است، نه خرق علیت و فارق این مطلب با آنچه از اشاعره منقول است در جاى خاص خود بازگو مى شود.

    3- عینیت یا مغایرت اسم با مسما  

    اختلاف متکلمان پیشین بر سر عینیت یا مغایرت اسم با مسما، ناظر به اسماى حقیقى و تکوینى ذات اقدس الهى است، نه اسماى لفظى او؛ چون هیچ موحدى الفاظ یا مفاهیم نامهاى خداوند را عین ذات مسماى به آنها نمى داند.

    توضیح این که، اسم، چنانکه در بحث تفسیرى گذشت، معانى مختلفى دارد؛ در عرف و لغت بر لفظ دال بر مسما اطلاق مى شود و در اصطلاح اهل معرفت به معناى ذات همراه با تعین است و بنا بر این اصطلاح خاص، نامهاى لفظى ذات و صفات خداى سبحان اسم اسم الاسم است ؛ مانند اسمایى که در قرآن کریم و روایات و ادعیه، نظیر دعاى جوشن کبیر آمده است و مفاهیم نامهاى لفظى اسم الاسم است.

    آثار و برکاتى که در برخى روایات و ادعیه مانند دعاى سمات براى اسماى الهى ذکر شده، مانند گسترده شدن زمین، بر افراشته شدن کوهها و یا آفرینش عرش، کرسى و ارواح، نتیجه اسماى لفظى نیست ؛ زیرا همان گونه که گذشت هرگز با لفظ و یا مفهوم نمى توان بر جهان عینى اثر گذاشت، بلکه منظور از آن اسماء همان ذات خداوند با تعین خاص است که با آن تعین این امور آفریده مى شود: و بکل اسم رفعت به سماءک و فرشت به اءرضک و اءرسیت به الجبال و اءجریت به الماء و سخرت به السحاب و الشمس و القمر و النجوم و اللیل و النهار و خلقت الخلائق کلها (573) باسمک الذى خلقت به عرشک... (574)

    نکته: در برخى روایات، احصاى نامهاى خداى سبحان عامل ورود به بهشت معرفى شده است: ان لله تسعة و تسعین اسما من اءحصیها فقد دخل الجنة (575) مراد از احصاى اسماء، بر شمارى و استخراج رقم و عدد اسماء نیست، بلکه منظور، متخلق شدن به حقایق آنهاست و گرنه شمارش و تلفظ این نامهاى مقدس، عبادتى لفظى است و آنچه مایه راهیابى به بهشت است، تخلق به حقایق این نامها و اوصاف است.

    4- الله اسم اعظم الهى  

    در میان اسماى لفظى خداى سبحان اسم مبارک الله ، اسم جامع و اعظم است و سایر اسماى الهى با واسطه یا بى واسطه، زیر پوشش این نام مقدس است ؛ مثلا اسم شافى که از اسماى جزئیه است زیر پوشش ‍ رازق و رازق تحت پوشش خالق و خالق زیر پوشش قادر و قادر زیر پوشش اسم جامع و اعظم الله است.

    بنابراین، اسم الله نسبت به نامهاى دیگر خداوند ( که زیر پوشش آن است ) اسم اعظم است و اگر آیه اى مشتمل بر اسم اعظم حق بود،

    سید آیات به شمار مى رود و از این رو در برخى روایات، آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) به گرامیترین و بزرگترین آیه قرآن وصف شده است: سرقوا اءکرم آیة فى کتاب الله: (بسم الله الرحمن الرحیم ) (576)؛ عمدوا الى اءعظم آیة فى کتاب الله... و هى (بسم الله الرحمن الرحیم ) (577)

    تذکر: نام شریف الله در بسیارى از آیات قرآن کریم آمده است و سر این که آیه (بسم الله الرحمن الرحیم ) سید آیات به شمار مى رود اختلاف معنوى و تفسیرى کلمه الله در بسم الله و سایر آیات است. (578)

    5- رسالت نامهاى خدا در سوره حمد  

    سه اسم از اسماى حسناى خداوند سبحان در آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم ) آمده است. همین نامها در دو آیه بعد نیز ذکر شده است ( الله در آیه دوم و الرحمن و الرحیم در آیه سوم ) و نباید پنداشت که این، تکرار است ؛ زیرا اسماى الهى گاهى در چارچوبى محدود و فضایى بسته مطرح مى شود و رسالت آنها تبیین همان محدوده مرزبندى شده است ؛ چنانکه اگر به عنوان دلیل ذکر شده باشد، مدلول خاص خود را برهانى مى کند؛ ولى گاهى چنین محدودیتى ندارد و از این قیود رها و آزاد است.

    اسماى حسناى الله ، الرحمن و الرحیم در آیه کریمه بسم الله... از قبیل قسم دوم است و آنچه در آیات بعد آمده است از قبیل قسم اول ؛ زیرا نام الله ، در آیه دوم، با اشاراتى که به ذات جامع صفات کمالى دارد و الرحمن و الرحیم ، در آیه سوم، با اشعارى که به رحمت مطلق و مخصوص الهى دارد، هر یک حد وسط برهانى بر انحصار حمد در خداى سبحان است و در پى تبیین و تثبیت محمود بودن خداوند است و نه مهروب عنه بودن او. مثلا با این که آن ذات اقدس مورد رهبت خدا ترسان نیز هست: (و ایاى فارهبون ) (579) اما این نامها در آیه بسم الله چنین چارچوب و محدوده اى ندارد، بلکه باز و بى مرز است

    6- تحیرى شور افکن و ممدوح  

    چنانکه گذشت، نام مقدس الله در اصل اله بوده و اله به معناى ماءلوه یعنى معبود یا متحیر فیه است. ماءلوه بودن خداى سبحان از آن روست که همه عقلها و دلها درباره آن ذات اقدس متحیر و سرگردانند.

    حضرت امام سجاد (علیه السلام ) در زیارت امین الله به خداى سبحان عرض مى کند: بار خدایا، دلهاى خاشعان و خداترسان واله و حیران توست: اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة (580). تحیر در ذات حق تعالى، تحیرى ممدوح و زیباست. تحیر و سرگشتگى براى انسان راه نپیمودده، رنج آور و براى سالک به مقصد رسیده شیرین و لذت بخش ‍ است.

    تحیر انسان به مقصد نرسیده مانند تحیر رهگذر تشنه اى است که در دامنه کوه سرگردان است و به چشمه هاى آب کوهستان دسترسى ندارد، اما تحیر سالک و اصل همانند تحیر رهپویى است که با راهنمایى راه بلدى آشنا، چشمه ساران کوهستان را یافته، با مشاهده چشمه هاى فراوان، اکنون متحیر است از کدامین چشمه بنوشد و تن تب زده از عطش خود را به کدامین چشمه بسپارد.

    این تحیر شورانگیز، ویژه ره یافتگان و واصلان است و از این رو رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در مناجات خود با خداى سبحان عرضه مى داشت: بارخدایا، تحیرم را درباره ذات خودت افزون کن: رب زدنى فیک تحیرا و این همان تحیر ره یافتگان و واصلان است که در حیرتند که از کدام نام خداى سبحان تبرک جویند و از کدامین چشمه سار زلال فیض ‍ الهى بنوشند.

    7- نزاهت صفات الهى از حدود  

    اوصافى که به خداى سبحان اسناد داده مى شود منزه از حدود نقص آمیز است. بنابراین، لوازم امکانى که صفات انسانى را همراهى مى کند، به حریم پاک او راه ندارد و تنها اصل این کمالات براى خداوند ثابت است، بدون لوازم و حدود نقص آمیز آن ؛ مثلا رحمت در انسان همراه با تاءثر قلبى و انفعال درونى در برابر امور رقت بار است. انسان در پى چنین انفعال و تاءثرى به یارى دردمند و محرومى مى شتابد، ولى آنچه مایه کمال آدمى است، همان رسیدگى به بیچارگان است و تاءثر و انفعال درونى، ناشى از کاستیهاى وجودى خود انسان است که نباید کمال پنداشته شود.

    یارى محروم در روابط بشرى، نقص دیگرى نیز دارد و آن این که بیشتر دستگیران درصدد رفع تاءثر قلبى خویشند، نه در پى امتثال تکلیف دینى و به تعبیر دیگر کمک آنها بر اساس ترحم به درمانده است، نه بر پایه احترام به همنوع. زدودن تاءثر قلبى با یارى کردن محروم نیز جزو حقیقت و گوهر رحمت نیست، بلکه ناشى از نقص آدمى است و معناى مبرات بودن رحمت الهى از لوازم نقص آمیز، آن است که خداوند بدون انفعال، تاءثر و تحول، نیاز نیازمندان را برطرف مى کند.

    علم خداى سبحان نیز از نظر نزاهت همین گونه است ؛ زیرا علم بشرى هم سابقه جهل دارد: و الله اءخرجکم من بطون اءمهاتکم لا تعلمون شیئا (581) و هم لاحقه نسیان لکیلا یعلم من بعد علم شیئا (582) و جهل و نسیان از نقصهاى علم بشرى است و علم الهى از آنها منزه است، ولى گوهر کمالى علم که همان ظهور و حضور و کشف و شهود معلوم است به خداى سبحان اسناد دارد.

    در رحمت رحمانیه و رحیمیه نیز اصل گوهر کمالى رحمت براى خداوند ثابت است، بدون لوازم نقص آمیز مانند دلسوزى، انعطاف و تاءثر و این نقایص در گوهر رحمت و در معناى آن ماءخوذ نیست تا اطلاق رحیم بر خداى سبحان، فرشتگان و انسانهاى کامل، که رحمت آنان نیز از این نقصها مبراست، مجاز یا از باب اشتراک لفظى باشد.

    انسان کامل که قلبش متیم به حب و مالامال از عشق خداست، در یارى مسکین سخن از انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (583) دارد و یارى او نه ناشى از ترحم و تاءثر است و نه براى پاداش و تشکر. چنین قلبى غیر خدا را به خود راه نمى دهد و احسان به مسکین و یتیم و اسیر تنها به خاطر امتثال امر خداست، نه از سر دلسوزى به آنان. او خود گرسنه مى ماند، ولى مسکین را اطعام مى کند و کارش تنها براى وجه خدا است، نه براى ارضاى غریزه ترحم.

    8- معیار تفکیک صفات ذات و فعل

    صفات خداى سبحان برخى ذاتى و برخى فعلى است. صفات ذاتى عین ذات و همچون ذات، نامحدود بوده، در مقابل آنها هیچ وصف کمالى قرار ندارد؛ مانند: علم و حیات و قدرت و چون مقابلهاى این صفات ( نادانى، مرگ، ناتوانى ) براى خداوند ممتنع است، خداى سبحان به آنها متصف نمى شود.

    اما صفات فعل صفاتى است که از مقام فعل خداوند انتزاع مى شود و در برخى موارد مقابل دارد و با داشتن مقابل خداوند به مقابلهاى آنها نیز متصف مى شود؛ مانند اراده، رضا، احیاء و بسط که مقابلهاى آنها ( کراهت، سخط، اماته، قبض ) نیز صفات فعل خداى سبحان است.

    بر اساس همین فرق بین صفات ذات و صفات فعل، حضرت امام رضا (علیه السلام ) به شخصى که در محضر ایشان گفت: خدا را حمد مى کنم تا آن جا که مرز علم اوست: الحمد لله منتهى علمه ، فرمودند: این گونه تعبیر نکن ؛ زیرا علم خدا که عین ذات نامحدود اوست، حدى ندارد. گوینده پرسید: خدا را چگونه حمد کنم ؟ آن حضرت فرمودند: بگو الحمد الله منتهى رضاه (584). چون رضاى خدا محدود است. او از ایمان و مؤ من راضى است، ولى از کفر و کافر ناخشنود است: ( و لا یرضى لعباده الکفر ) (585) در جهان آخرت نیز بهشت و نعیم آن گستره رضاى خدا و جهنم و عذابهایش محدوده غضب اوست. (586)

    تذکر: کارهاى خداوند، تنها به اوصاف کمالى فعل متصف خواهد شد و هرگز به اوصاف نقصى آن متصف نمى شود؛ مثلا اگر کارى از خداوند صادر شد حتما عدل و وفاست و هیچ گاه ظلم و جفا نخواهد بود. پس اتصاف به دو طرف مقابل به معناى موصوف شدن ذات اقدس الهى به اوصاف نقصى آن نیست.

    9- احکام فقهى نام خدا  

    قداست و برکت نام خدا منشاء اعتبار احکامى فقهى براى اسماى لفظى خداى سبحان شده است. برخى از این احکام عبارت است از:

    الف: حرمت تنجیس و آلوده کردن آن.

    ب: وجوب تطهیر آن، در صورت آلوده شدن.

    ج: حرمت هتک آن، به هر نحو.

    د: حرمت مس آن بدون طهارت.

    ه. ممنوع بودن جدال با آن ( سوگند به صورت لا و الله و بلى و الله ) در احرام عمره و حج.

    و: لزوم ذکر و تسبیح آن در رکوع و سجود نماز.

    ز: اشتراط ذبح و تذکیه حیوان به آن.

    ح: مشروط بودن حلیت صید به ذکر آن.

    ط: احکام سوگند.

    ى: استحباب شروع کار با ذکر آن.

    برخى از این احکام از سنت معصومان (علیهم السلام ) و برخى از قرآن کریم استفاده مى شود؛ مثلا قرآن کریم هم ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوان را توصیه مى کند: (فاذکروا اسم الله علیها) (587) و هم از خوردن گوشت حیوانى که بدون ذکر نام خدا صید یا ذبح یا نحر شده است، منع مى کند و لا تاءکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه (588) اثر اسماى لفظى خداى سبحان به پایه اى است که حیوان پاک و حلال، اگر بدون ذکر نام او کشته شود، مردار، حرام و آلوده مى شود. پس نام خدا با نامهاى دیگر یکسان نیست تا ذکر و عدم ذکرش تفاوتى نداشته باشد و یا تنها نیت و خطور ذهنى آنها کافى و کارساز باشد.

    تذکر: برخى براى فرق بین یمین که فقط به الله حاصل مى شود و بین تیمن که به اسم الله تحقق مى یابد، نکته تبرک به نام خدا را ذکر کرده اند؛ یعنى سوگند بر اساس حکم فقه، به الله حاصل مى شود، نه به اسم الله ، لیکن تبرک به اسم الله حاصل مى شود، چه رسد به ذات الله (589)

    بحث روایى

    1- معناى بسم الله  

    عن الرضا (علیه السلام ): معنى قول القائل بسم الله اءى اءسم نفسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة. قال: فقلت له: ما السمة ؟ قال: العلامة . (590)

    اشاره: همان طور که در نظام تکوینى انسان مانند دیگر پدیده ها نشانه خالق خویش است، در نظام تشریع نیز لازم است، انسان سالک وسمه و علامت عبادت خدا را در جهان خود بنهد تا روح او در عبادت آفریدگار خویش ‍ موسوم و نشاندار گردد. چنین انسان سالکى به خوبى آیة الله خواهد بود؛ زیرا علامت معبود، یعنى عبادت در جان او ظهور کرده است.

    2- مبداء اشتقاق الله و معناى مالوه  

    عن الصادق (علیه السلام ): و الله اله کل شى ء (591)

    عن هشام بن الحکم اءنه ساءل اءبا عبدالله (علیه السلام ) عن اءسماء الله عزوجل و اشتقاقها، فقال: الله هو مشتق من اله و اله یقتضى ماءلوها... (592)

    عن امیرالمؤ منین (علیه السلام ): الله... هو الذى یتاءله الیه عند الحوائج و الشدائد کل مخلوق عند انقطاع الرجاء من جمیع من دونه... (593)

    اشاره: ربط تکوینى موجودى که عین فقر است، تنها به خدایى است که عین غناست و این پیوند گرچه در حال عادى محجوب و مستور است، لیکن در حالت اضطرار مکشوف و مشهود خواهد بود و در همه احوال تنها ملجاء هر مخلوق فقط خداوند است و در حال عادى که فیض به وسیله اسباب و علل ظاهرى به مخلوق نیازمند مى رسد، همه آن وسایط، مجارى فیض است، نه فیاض.

    خلاصه آن که، توحید رجاء و توحید التجاء به این معناست که تنها مرجو و ملجاء خداست و اگر تفاوتى هست به لحاظ مقام اثبات است، نه ثبوت. همان طور که به مقتضاى بطلان تسلسل، یک متفکر به سرآغاز سلسله علل، که همان خداست، پى مى برد و آنگاه معلوم مى گردد که سبب حقیقى هر مسببى خداوند است و علل دیگر، آیات اوست، در مورد رجاء و التجاء نیز این چنین است که گرچه در صورت قطع امید از ماسوى الله آنگاه به خداوند التجا مى کنند، لیکن در حقیقت تکیه گاه اصلى همه رجاها و التجاها خداست.

    3- بسم الله اولین آیه هر سوره  

    عن امیرالمؤ منین (علیه السلام ):کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقرؤ ها [ بسم الله الرحمن الرحیم ] و یعدها آیة منها... (594)

    و التمسیة فى اءول کل سورة آیة منها و انما کان یعرف انقضاء السورة بنزولها ابتداء للاءخرى و ما اءنزل الله کتابا من السماء الا و هى فاتحته (595)

    عن ابى داود عن ابن عباس قال: کان النبى صلى الله علیه و آله و سلم لا یعرف فصل السورة حتى ینزل علیه (بسم الله الرحمن الرحیم ) (596)

    اشاره: مقصود آن است که چون با آغاز سوره جدید، سوره قبلى منقضى مى شد، نازل شدن بسم الله...، که اولین آیه سوره بعدى است، نشانه انقضاى سوره قبلى بود، نه آن که بسم الله ، آیه پایانى سوره قبلى باشد و گرنه لازم بود براى انقضاى آخرین سوره قرآن نیز بسم الله... نازل گردد.

    4- تبیین رحمت رحمانیه و رحیمیه  

    عن الصادق (علیه السلام ): الرحمن بجمیع خلقه و الرحیم بالمؤ منین خاصة (597)

    الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحیم اسم عام بصفة خاصة (598)

    عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم: اءن عیسى بن مریم قال: الرحمن رحمن الدنیا و الرحیم رحیم الآخرة (599)

    عن الرضا (علیه السلام ) اءنه قال فى دعائه:... رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما... (600)

    عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): الرحمن الذى یرحم ببسط الرزق علینا (601)

    الرحمن... العاطف على خلقه بالرزق لا یقطع عنهم مواد رزقه و ان انقطعوا عن طاعته (602)

    ... و اءما الرحمن فهو عدن لکل من آمن و هو اسم لم یسم به غیر الرحمن تبارک و تعالى و اءما الرحیم فرحم من عصى و تاب آمن و عمل صالحا (603)

    اشاره: چون رحمان به معناى مبداء رحمت بى کران است: (رحمتى وسعت کل شى ء) (604) همه اشیا و اشخاص ملکى و ملکوتى، مرحوم خواهند بود، نه رحمان ؛ از این رو نام رحمان براى هیچ کس جز خداوند شایسته نیست. اما رحیم، چون بى کرانى رحمت در آن ماءخوذ نیست، ممکن است موجود محدودى که خود نیز مرحوم رحمان است، از جهتى مصداق رحیم قرار گیرد و برخى از حقوق از دست رفته خود را عفو کند، لیکن رحیم حقیقى خداوند است ؛ زیرا همه حقوق و احکام مختص اوست و اگر تضییعى رخ دهد، نسبت به حقوق الهى رخ داده است.

    5- شروع کار با نام خدا  

    عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): فقولوا عند افتتاح کل اءمر صغیر اءو عظیم: بسم الله الرحمن الرحیم (605)

    ان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم حدثنى عن الله عزوجل اءنه قال: کل اءمر ذى بال لم یذکر بسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر (606)

    عن الصادق (علیه السلام ): لا تدع بسم الله الرحمن الرحیم و ان کان بعده شعر (607)

    ولر بما ترک بعض شیعتنا فى افتتاح اءمره بسم الله الرحمن الرحیم فیمتحنه الله عزوجل بمکروه لینبهه على شکر الله تبارک و تعالى علیه و یمحق عنه و صمة تقصیره عند ترکه بسم الله... (608)

    اشاره: چنانکه آغاز هر چیز، خداوندى است که (هو الاءول ) است ؛ ثمر دادن هر کارى نیز رهین آغاز کردن آن با نام خداست و گرنه آن کار با واقعیت خاص خود هماهنگ نخواهد شد و به ثمر نرسیده، ابتر مى گردد. در این حال، خداى سبحان برخى افراد را از راه آزمونهاى مخصوصى بیدار مى کند تا نقص تقصیر و عیب تفریط خود را ترمیم کنند؛ مگر این که خداوند آنان را به حال خود واگذار کرده باشد.

    6- برکات آیه کریمه بسم الله...

    عن الباقر (علیه السلام ):... و ینبغى الاتیان بها (بسم الله ) عند افتتاح کل اءمر عظیم اءو صغیر لیبارک فیه (609)

    عن امیرالمؤ منین (علیه السلام ): ان العبد اذا اءراد اءن یقراء اءو یعمل عملا فیقول بسم الله الرحمن الرحیم فانه تبارک له فیه (610)

    اشاره: کارى که با نام خداوند شروع شد نه تنها ابتر نیست و به ثمر مى رسد، بلکه مورد برکت نیز قرار گرفته، بیش از مقدار متوقع، نتیجه مى دهد و معناى برکت در هر چیزى، ظهور خداوند سبحان با وصف مبارک بودن خود در آن است و هر جا که صفت فعلى مبارک بودن خداوند تجلى کند آن جا بیش از اندازه پیش بینى شده ثمر مى دهد.

    از برخى احادیث مرسل چنین بر مى آید که اشتغال به قرائت (بسم الله...) مایه نجات است گرچه به عنوان شروع در کارى نباشد؛ مانند آنچه از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده که آن حضرت فرمود: هر که خواهد که حق تعالى او را از زبانیه دوزخ که نوزده اند نجات دهد، باید که به قرائت (بسم الله الرحمن الرحیم ) اشتغال نماید؛ زیرا که آن نوزده حرف است، تا حق تعالى هر حرف از آن را سپرى و حاجبى گرداند از جهت رفع هر یک از ایشان چه آن نوزده زبانه نشانه غضب الهى اند... (611) نوزده نفر بودن از آیه (علیها تسعة عشر ) (612) استفاده مى شود.

    7- مغایرت اسماى لفظى با مسماى آنها  

    عن الصادق (علیه السلام ):... و الاسم غیر المسمى... لله عزوجل تسعة و تسعون اسما فلو کان الاسم هو المسمى لکان کل اسم منها هو اله و لکن الله عزوجل معنى یدل علیه بهذه الاءسماء و کلها غیره (613)

    اشاره: همان طور که الفاظ، که اسماى مفاهیم ذهنى است، غیر از هویت مطلق الهى است، معانى ذهنى نیز خارج از ذات خداوند است و اگر معناى ذهنى اسماى الهى عین مسما باشد، گذشته از آن که از تعدد اسم، تعدد مسما لازم آمده، از توحید خارج خواهد شد، محذور اکتناه واجب را نیز در پى دارد؛ زیرا ذهن کاملا مفهوم ذهنى اسماء را ادراک و به آن احاطه حاصل مى کند، در حالى که خداوند نامحدود، هرگز مورد اکتناه ممکن محدود قرار نمى گیرد.

    8- تاثیر تکوینى بسم الله  

    عن رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: بسم الله الرحمن الرحیم اسم من اسماء الله الاءکبر و ما بینه و بین اسم الله الاءکبر الا کما بین سواد العین و بیاضها (614)

    عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ):... اسم الله فانه اسم فیه شفاء من کل داء و عون على کل دواء (615)

    اشاره: در مباحث پیشین روشن شد که مضمون هر اسمى، مقامى از مقامهاى تکوینى است و هرگز با صرف لفظ یا تصور مفهوم ذهنى نمى توان در نظام هستى تاءثیر على داشت و واقعیت خارج را تسخیر کرد؛ هر چند ممکن است بر اثر ادراک صحیح معناى اسماى الهى و انبعاث روحى به سمت مصداق آنها زمینه مستعدى براى دریافت فیض از مبادى عالى فراهم کرد.

    9- اسم اعظم در اسماى لفظى  

    عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ):... ان قولک الله، اءعظم اسم من اءسماء الله عزوجل (616)

    اشاره: گاهى تعبیر اعظم به معناى نسبى و اضافى و با عنایت و تسامح است ؛ نظیر اءکبر من کل کبیر (617) و گاهى به معناى نفسى و واقعى و بدون تسامح است ؛ مانند: الله اءکبر من اءن یوصف (618). که در این گونه موارد، تکبیر به تسبیح و تنزیه بر مى گردد.

    10- نزاهت صفات خدا از نقص  

    عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): رحیم لا یوصف بالرقة (619)

    عن الصادق (علیه السلام ): ان الرحمة و ما یحدث لنا منها شفقة و منها جود و ان رحمة الله ثوابه لخلقه و للرحمة من العباد شیئان اءحدهما یحدث فى القلب الراءفة و الرقة لما یرى بالمرحوم من الضر و الحاجة و ضروب البلاء و الآخر ما یحدث منا بعد الراءفة و اللطف على المرحوم و المعرفة منا بما نزل به... و قد یقول القائل: انظر الى رحمة فلان و انما یرید الفعل الذى حدث عن الرقة التى فى قلب فلان... و انما یضاف الى الله عزوجل من فعل ما حدث عنا من هذه الاءشیاء و اما المعنى الذى فى القلب فهو منفى عن الله کما وصف عن نفسه فهو رحیم لا رحمة رقة (620)

    و اءما الغضب فهو منا اذا غضبنا تغیرت طباعنا و ترتعد اءحیانا مفاصلنا و حالت اءلواننا ثم نجى ء من بعد ذلک بالعقوبات فسمى غضبا، فهذا کلام الناس المعروف و الغضب شیئان اءحدهما فى القلب و اءما المعنى الذى هو فى القلب منفى عن الله جل جلاله و کذلک رضاه و سخطه و رحمته على هذه الصفة (621)

    اشاره: اوصاف فعلى خداوند که از مقام فعل خارجى او انتزاع مى شود، خارج از ذات خداوند است و تغیر در خارج از ذات الهى محذورى ندارد، لیکن اوصاف ذاتى که مبداء پیدایش اوصاف فعلى است از هر گونه تحول مصون است. رضا و غضبى که در انسان پدید مى آید منشاء نفسانى داشته، تحول اوضاع نفسانى را به همراه دارد، لیکن در ذات خداوند هیچ گونه تحولى راه ندارد و چون این گونه تحولها از خصوصیت برخى مصادیق است و در مفهوم جامع رضا یا غضب ماءخوذ نیست، اطلاق این اسماء درباره خداوند نه از باب مجاز است و نه مشترک لفظى.

    11- معارف قرآن در بسم الله...

    عن امیرالمؤ منین (علیه السلام ) انا نقطة تحت الباء (622)

    ان کل ما فى القرآن فى الفاتحة و کل ما فى الفاتحة فى بسم الله الرحمن الرحیم و کل ما فیه فى الباء و کل ما فى الباء فى النطقة و اءنا نقطة تحت الباء (623)

    اشاره: برخى از مفسران گفته اند:

    سوره مبارکه حمد جامع همه معارف قرآن کریم است و معارف این سوره نیز در آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم )و معارف بسم الله در حرف باء آن جمع شده است و حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نقطه باى بسم الله است (624)

    بعضى از مفسران این سخن را نامعقول و نوعى غلو دانسته اند (625) و برخى نیز اشتمال باى بسم الله بر معارف قرآن را همانند جاى گرفتن نظام کیانى با زمین و آسمان خود، در پوست تخم مرغ بدون بزرگ شدن تخم مرغ یا کوچک شدن کیان پنداشته اند (626)

    در پاسخ این مفسران باید گفت: قرآن کریم جامع همه حقایق و اسرار عالم است ؛ اما این معارف گسترده تنها از ظواهر آن استفاده نمى شود، بلکه مستفاد از خواص حروف یا بطون قراوان قرآن کریم است که تنها در دسترس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرین (علیهم السلام ) است. سخن حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نیز که فرمود: علم آینده و حدیث گذشته در قرآن است و من سخنگوى قرآنم. اشارتى به همین واقعیت است: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اءخبرکم عنه. اءلا ان فیه علم ما یاءتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم (627)

    خداى سبحان براى قرآن کریم که تنها تنزیل و ظاهرش در دسترس ماست، کتاب دیگر و مقام مکنونى بیان مى دارد: انه لقرآن کریمَ فى کتاب مکنونَ لا یمسه الا المطهرون (628). پس این کتاب در کتابى دیگر است و قرآن در ظواهر آن خلاصه نمى شود.

    راه فهم این گونه معارف روایى باز و شواهد آن نیز آشکار است و آنان که توفیق فهم چنین اسرار و حقایقى را نیافته اند، نباید به آن بپردازند، بلکه باید علمش را به اهلش واگذارند تا به ورطه انکار نیفتد.

    اما داستان قرار گرفتن زمین در پوست تخم مرغ، چون سؤ ال کنندگان از قدرت خدا بر چنین کارى، در یک سطح نبودند، پاسخهایى که به آنان داده شده مختلف است: در یک پاسخ، حضرت امام رضا (علیه السلام ) مى فرماید: خداوند آسمان و زمین را در ظرفى کوچکتر از تخم مرغ جاى مى دهد و آن هنگامى است که تو با گشودن چشم خود آسمان و زمین را مشاهده مى کنى: جاء رجل الى الرضا (علیه السلام ) فقال: هل یقدر ربک اءن یجعل السماوات و الاءرض و ما بینهما فى بیضة ؟ قال: نعم و فى اءصغر من البیضة و قد جعلها فى عینک و هى اءقل من البیضة لاءنک اذا فتحتها عاینت السماء و الاءرض و ما بینهما ولو شاء الله لاءعماک عنها (629)

    این گونه پاسخها تنها براى متوسطان از انسانها نافع است. در پاسخى دیگر، حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: خدا عاجز نیست، اما آنچه تو پرسیدى ناممکن است: قیل لاءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): هل یقدر ربک اءن یدخل الدنیا فى بیضة من غیر اءن تصغر الدنیا اءو تکبر البیضة ؟ قال: ان الله تبارک و تعالى لا ینسب الى العجز و الذى ساءلتنى لا یکون. (630)

    قدرت بى کران خداى سبحان به هر چیز (کل شى ء) تعلق مى گیرد: (ان الله على کل شى ء قدیر ) (631)، اما محالات و ممتنعات شى ء نیست تا قدرت خدا به آنها تعلق گیرد.

    تذکر: نقد سخن منقول از حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) به این که خط رایج عصر نزول، خط کوفى بود و خط مزبور فاقد نقطه است، چنین پاسخ داده مى شود که بر فرض پذیرش هر دو مقدمه یاد شده و قبول آن که به دست خود حضرت على (علیه السلام) اعجام و اعراب حاصل نشد، بالاخره براى امتیاز حروف از یکدیگر علامتهاى ویژه اى وجود داشت تا مثلا (خر) را از جر و حر امتیاز دهد و براى حرف باء نیز علامت ویژه اى بود که آن نشانه مخصوص در حدیث مزبور بر فرض ‍ صحت آن، مراد بوده است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Slots